ارومیه در محاربه عالم‌سوز/ بخش دهم

ارومیه در محاربه عالم سوز از مقدمه نصارا تا بلوای اسمعیل آقا ( ۱۳۰۰-۱۲۹۸ شمسی).

شیطان آباد

شب را به واسطه خرابی و بربادی هیچگونه اسباب زندگانی بدست نیامد، با سوء حال صبح کرده و صبح با همان عسکرها و اسب ها به قریه شیطان آباد که قرارگاه قوماندان فرقه بود عزیمت نمودیم. دهاتی که در عرض راه دیده می‌شدند همه خراب و خالی از سکنه بود و اگر اتفاقاً به آدمی بر می خوردیم همگی از شدت مجاعه و فلاکت قالب بی روح و تشریح محض بودند. بالجمله سه از دسته رفته به قریه شیطان آباد رسیده به وسیله عسکر بدرقه ورود خود را اطلاع دادیم. بعد از چند دقیقه صاحب منصبی برای ملاقات آمده بعد از تحقیق اسامی و تحصیل معرفت به طرف اردو راهنمایی کرد. در اثنای طریق دو نفر صاحب منصب دیگر هم با با بندگان ملاقات و رسم احترام به عمل آوردند. بعد وارد چادر قوماندان فرقه شدیم.

قوماندان خیری بیک

اسم قوماندان خیری بیک و قوماندان فرقه ۶ است و تقریباً سی سال دارد. بعد از پذیرایی علت ملاقات را جویا شدند. مراسله حکمرانی کل را رسانده بعد داخل مذاکره شدیم که صورت مذاکرات در آخر ورقه درج خواهد شد. بعد از اتمام مذاکرات که اجازه معاودت خواستیم اظهار داشتند که نهار را به اتفاق صرف نموده بعد شما را عودت می دهم. در موقع صرف غذا موزیک به استعمال نغمات ایرانی مترنم بود و مقداری از مذاکرات هم در ضمن تغذیه به عمل آمد.

مدت اقامت این بندگان در مصاحبت قوماندان تقریباً چهار ساعت طول کشید بعد اجازه معاودت گرفتیم. مخصوصاً یک نفر یوزباشی هـم برای مشایعت بندگان قرار داد که تا قریه دوعه آمد و حوالی غروب به قریه مزبوره رسیده به وسیلهٔ پیغام از سیف الدین بیک عذر خواستیم که چون خسته بودیم نتوانستیم فیض ملاقات را تحصیل نماییم. مشارالیه هم آدم مخصوص فرستاد اظهار اشتیاق کرده بود، صبح هم مال سواری فرستادند و به چادر مشارالیه رفته صرف چای و غذا به عمل آمد. بعد خودش هم به اتفاق تا قریه با بارود آمده از آنجا وداع کردند. همان صاحب منصب و دو نفر عسکر اولی تا دم پل به این بندگان آمدند، از این طرف و از آن طرف نردبان آورده به پل وصل کردند چون قدری هم از پل تازه خراب شده بود با هزار زحمت و صعوبت عبور کرده و عصر روز جمعه ۶ به شهر وارد شدیم. این است صورت مذاکرات با قوماندان مزبور که ذیلاً درج می شود:

صورت مذاکرات

نمایندگان: به طوری که حکمرانی کل مرقوم داشته اند دولت علیه ایران از ابتداء محاربه بی طرفی اختیار کرده و در محافظه این مقصود مجاهدات عظیمه به عمل آورده و دچار خسارت کلی گردیده تا اخیراً دول مجاور خاک مقدس ایران را تخلیه کرده و حفظ بیطرفی ایران را در مصالحه برست لیتوفسک برخود لازم شمردند. در این صورت ورود قشون دولت علیه به این طرف‌ها نقض بیطرفی دولت علیه ایران و مخالف مصالحه مزبوره است.

قوماندان حضرت اجلال الملک قبلاً هم کاغذ نوشته بود جواب لازم نوشتم و حالا هم میگویم این مذاکره مربوط به دایره سیاسی دولتین است. من مامور نظامی هستم به من آمر شده که ارومی را قبضه نموده و این قوۀ مسلحه را که در آنجا تشکیل شده است تنکیل و خلع السلاح نمایم و هر کس که در مقابل قشون دولت علیه مقاومت نموده استعمال اسلحه نماید، تنبیه کرده و از هر آبادی که آتش توپ و تفنگ بلند شود معرض احراق و تخریب سازم. ولی من شخصاً هیچ وقت مایل به تخریب و قتل نفوس نبوده حتی المقدور می‌خواهم که بدون خونریزی ایفای وظیفه نمایم.

نمایندگان: تشکیلاتی که در ارومی شده بود در نتیجه مذاکرات و پروتست‌های قویۀ دولت علیه ایران منحل شده، مامورین نظامی فرانسه و روس احضار شدند. فرانسوی‌ها رفته روس‌ها هم به طرف سلماس رفته اند که از آنجا راه عبور پیدا کرده بروند. در این صورت اقدامات قشون دولت علیه عثمانی غیر از تحمیل خسارت کلی به دهات ایران و تضییع حاصلات و اتلاف نفوس حاصلی نخواهد داشت و هیچ قانون به این اقدامات اجازه نمی دهد.

قوماندان: به هم خوردن تشکیلات از تهدید قوای دولت علیه است که از هر طرف آن‌ها را احاطه کرده و راه سفر را بر مامورین نظامی متفقین بسته بود؛ از طرف خوی یک قوه و از طرف باش قلعه به سلماس قوه دیگر برای همین مقصد وارد شده و به علاوه مقداری هم از طرف میاندوآب و مراغه برای ضبط دانالو و شرفخانه حرکت کرده است که نگذارند از دریا مستخلص بشوند.

نمایندگان: عرض شد که به هم خوردن تشکیلات نتیجه اقدامات دولت علیه ایران است و این نتیجه وقتی حاصل شده بود که هنوز قوای دولت علیه عثمانی به این طرف‌ها متوجه نشده بود.

اجرای امر نظامی

قوماندان: این طور باشد ولی من پوست کنده می گویم که تکلیف من اجرای امر نظامی است. باید ارومی را قبضه کرده، از اشخاص مسلح خلع السلاح نموده، امنیت را برقرار نمایم و بعد محافظت امنیت به عهده ژاندارمری دولت ایران خواهد بود.

نمایندگان: در موضوع خلع السلاح به طوری که عرض شد دولت علیه ایران به واسطه کمیسیون این امر را خاتمه خواهد داد و البته اسلحه ای که راجع به اتباع دولت علیه است به دولت متبوع خود تسلیم خواهند کرد و دولت ایران حق دارد که اسلحه مهاجرین را هم تحویل بگیرد.

قوماندان: خیر اسلحه اتباع ایران را هم باید من ماخوذ داشته بعد به دولت ایران تسلیم نمایم.

نمایندگان: در صورتی که قبل از ورود قشون عثمانی دولت علیه ایران از اتباع خود خلع سلاح نماید دیگر جای مذاکره نخواهد بود.

قوماندان: در این صورت خیر.

نمایندگان: اتباع دولت علیه ایران از مسلم و مسیحی دارای یک حقوقند، بدیهی است احترام بی طرفی دولت در حق همه رعایت خواهد شد.

قوماندان: در نزد من مسلم و مسیحی و یهود و غیره کلیتاً یکسان است و ابداً مسئله مذهب و ملت داعی تفاوت نخواهد بود و علاوه بر این که اتباع دولت ایران محفوظ و محترم هستند مهاجرین هم همین که ترک سلاح نمودند در تحت امنیت و حفاظت خواهند بود. ولی هر کس برخلاف قشون دولت علیه اقدام نمایند، خواه اتباع ایران و خواه خارجیه بی ملاحظه سرکوب خواهند شد.

نمایندگان: آقا پطروس دو فقره پاکت برای صاحب منصب آلای ۱۶ فرستاده بود بوسیله سیف الدین بیک ارسال شد.

قوماندان: پطروس افندی و مار شمعون به من کاغذ نوشته دخالت داده بودند ولی در جواب آن‌ها نوشته پنج روز وقت قرار دادم که توپ و اسلحه خودشان را تسلیم نموده مورد مرحمت دولت علیه باشند. پنج روز گذشت و از آن‌ها بر آن تکلیف عمل نشد من ناچار شده امر به هجوم دادم و بعد کاغذ دیگری از پطروس افندی رسید و با همان کاغذ از حضرت اجلال الملک هم مراسله دریافت داشتم. در این کاغذ پطروس افندی طوری بیانات کرده و نسبت به دولت علیه جان نثاری ظاهر کرده بود که فوق العاده احساسات شفقت کارانه مرا تهییج نمود. من جواب آن کاغذ را دو روز قبل نوشته با جواب حضرت اجلال الملک یکجا فرستادم. به علاوه من سابقه خدمات پطروس افندی را در شهبندری دولت علیه هیچ وقت فراموش نخواهم کرد. ولی لازم است پطروس افندی توپ ها و تفنگ‌های ما کنه دار را قبلا تسلیم نموده و بعد فاصله چند روز تفنگ ها را جمع آوری کرده تحویل نماید تا کاملاً طرف التفات و توجه دولت علیه بشود.

نمایندگان: آقا پطروس به این بندگان هم شفاهاً اظهار می کرد که هیچ وقت حاضر نیست با قشون دولت علیه طرفیت نماید و این اسلحه را در مقابل عشایر اتخاذ کرده ولی اگر قشون دولت علیه متعرض آن‌ها بشود ناچار شده بیرق ماه و ستاره را بلند کرده و در زیر آن بیرق از خود دفاع خواهد کرد.

قوماندان: این خیال با عدم تمکین به قشون دولتی صورتی ندارد و من بدون تاخیر به عملیات جنگی اقدام خواهم کرد.

تکلیف بی طرفی ایران

نمایندگان: امیدواریم که کار به عملیات جنگی نکشیده اصلاح شود که ما اهالی زیاد بر این دچار فلاکت و خسارات نشویم. ولی لزوماً یادآوری می نماییم که احترام بی طرفی دولت علیه درباره مامورین و اتباع خارجه بخصوص میسیون محترم فرانسه و آمریکا باید رعایت شود و به علاوه هر کس در زیر بیرق شیر و خورشید قرار گرفت احترام بیرق درباره او باید منظور گردد.

قوماندان: اتباع خارجه که حامل سلاح نباشند دارای امنیت بوده و میسیون‌های مزبور هم با کمال احترام تحت حفاظت خواهند بود ولی بهتر است که مامورین رسمی خارجه در زیر بیرق دولت علیه ایران باشند. من مخصوصاً شنیده ام که میسیونرهای آمریکا چه قدر احسان در حق فقرا کرده و این فقره مخصوصاً جالب ممنونیت و احساسات رقیقه من شده است.

نمایندگان: بلی میسیونرهای محترم آمریکا از فقراً خیلی حمایت و دستگیری کرده و می‌کنند.

قوماندان: من شنیده ام حضرت اجلال الملک در تحت نظارت و توقیف هستند.

نمایندگان: خیر آقای اجلال الملک چند روزی تبریز تشریف برده و از طرف دولت علیه به مزید توجه اختصاص یافته، حکومت ولایات خمسه ارومی و خوی و سلماس و سلدوز و ساوجبلاغ را به ایشان ابوابجمع و حالا چند روز است وارد شده، مشغول تصفیه امورات هستند. ریاست کمیسیون هم با خود حضرت آقای اجلال الملک است. بهتر این است که جناب قوماندان چند روزی منتظر باشند بلکه کمیسیون دولت علیه بتواند در این باب قراری بدهد که بدون خونریزی از طرفین و ورود خرابی بر این دهات این امر خاتمه یابد. اگر مقتضی می دانید حضرت آقای اجلال الملک شخصاً نیز برای ملاقات و اجرای مذاکرات لازمه در یکی از دهات اطراف رودخانه باراندوز حاضر خواهند شد.

شرایط قوماندان

قوماندان: هرچند من نباید در اجرای وظیفه خود دقیقه ای تاخیر نمایم ولی چون در خون ریختن لطافتی نمی‌بینم این تقاضا را به این شرط می پذیرم که طرف مقابل نقاط باراندوز، خرم آباد، ورمزیار، میرحیدرلو و دیدان را با گوگ تپه تخلیه کرده، به عساکر دولت علیه بدهند و آن وقت کمیسیون ترتیبات لازمه کار را بدهد.

نمایندگان: این تکلیف را طرف مقابل قبول نخواهد کرد بهتر این است قرار بدهید در همین نقاطی که عساکر دولت علیه جای گرفته اند چند روز هم توقف نمایند تا کمیسیون مشغول عملیات باشد.

قوماندان: ضرر ندارد. از فردا که ۱۷ ماه (رومی) است تا ۲۰ تأمل خواهم نمود و برای ملاقات حضرت اجلال الملک هم حاضرم که به قریه بالانج یا قراء مجاور آن بیایم و منتظرم که زود جواب برسانید. برای تعطیل عملیات حرب الان دو فقره تلگراف مخابره می نمایم و صورت مخابرات هم نوشته ارائه دادند یکی به رئیس قوه اعزامیه از مرگور که در سیلوانه و موانه توقف نموده، منتظر امر ثانوی باشند و یکی به قوه موجوده یزدکان خوی و قوای اعزامیه از باش قلعه که بعد از قبضه سلماس دیگر حرکت نکرده همچنین منتظر باشند و شفاهاً هم به این بندگان اظهار داشتند که سعی نموده به حضرات موعظه و نصیحت نمائید و چون می ترسم ما حالا کار سلماس را تمام کرده و آن قوه به طرف آرومی حرکت کرده باشد و من نتوانم از بعضی اتفاقات جلوگیری نمایم خوب است به اهالی بگویید که خودشان اول مرا دعوت به شهر نمایند بلکه انشاء اله بدون این که روی من به واسطه خون ریزی لکه دار شود در ارومی با شما ملاقات نمایم. بعد جواب مراسله حکمرانی کل را به شرط تسلیم اسلحه نوشته و به این بندگان اجازه انصراف دادند و با زحمات فوق الطاقه روز بعد طرف عصر وارد شهر شدیم.

اطلاعات

آنچه که بر این بندگان معلوم شد فرقه ۶ قشون عثمانی مامور این حدود شده و عده ای که از خوی و سلماس و نقاط دیگر عرض اندام نموده اند تماما جزو همین فرقه و در تحت قوماندانی خیری بیک می‌باشند. ولی تشخیص این که تمامی عده این فرقه داخل خاک ایران شده اند یا بعضی از آن‌ها، خارج از مقدور این بندگان بود. توپ کوهی و صحرایی این دو اردو هم مختلف مذاکره شد ولی میترالیوز زیاد داشتند. یک نفر را هم به مدیری تلگراف بی.سیم معرفی کردند ولی خود دستگاه رویت نشد.

بالجمله بعد از عبور بندگان از پل بلافاصله صدای تفنگ و میترالیوز بلند شده و شبانه کار شدت کرد. فردای آن روز هم جنگ شدید در هر طرف واقع شده و در نتیجه عثمانی‌ها قهقرا و عقب نشینی اختیار کرده، عده ای اسیر و میترالیوز به جای گذاشته اند. در اینجا لازم است مختصری هم از وضع عرض راه و حالت اسفناک ولایت خراب و ملاحظات و معاینات جانسوز عرض شود.

اوضاع راه

از شهر تا قریه شیطان که اواسط محال دول و یکی از محالات معتبر و آباد و حاصلخیز و خوش آب و هوای ولایت ارومی است تقریباً هفت فرسخ مسافت می‌باشد. در عرض این مسافت در راه و دهات یک نفر مسلمان دیده نشد مگر در قریه دول سفلی که از دهات معتبر و حاصلخیز قسمت علیای باراندوز چایی است و همان اشخاص هم که در آنجا بودند عبارت از چند زن عاجزه و دو سه نفر مرد شکسته و بسته بودند و از قراری که خودشان تقریر می‌کردند چهل روز فراری و در کوه ها به سر برده و بعد از آمدن قوای عثمانی به آنجا از کوه پایین آمده بودند. حالت آن‌ها هم به درجه ای از سختی و فلاکت رسیده بود که یک استکان و یک چای نیز پیدا نشد. چون قریه مزبوره متعلق به آقای صدیق الممالک است همان اشخاص با کمال تاسف به معزی الیه عرض و اظهار خجلت کرده می‌گفتند از خدا مرگ می‌خواهیم که از زندگانی به این ذلت خلاص بشویم زیرا مالک قریه بعد از چند سال تصادفاً به اینجا تشریف آورده‌اند ما بدبخت ها قدرت نداریم یک عدد نان خالی برای شام ارباب خودمان تهیه نماییم.

غیر از قریه فوق الذکر کلیتا دهاتی که در عرض راه دیده شد. عموماً خراب و خالی از سکنه و در عرض این مسافت فقط چند نفر از جماعت اکراد دیده شد که همه جوانان خوش صورت و خوش سیما بوده ولی از شدت گرسنگی قالب بی روح و مشغول علف خواری بوده و همین که بندگان می رسیدیم با صدای ضعیف الجوع نموده و می گفتند ای خدا از گرسنگی مردیم.

دهات قسمت پایین باراندوز چایی هم تماما خراب و برباد و خالی از سکنه بود. حتی دهات مسیحی نشین را نیز به واسطه آمدن عثمانی ها تخلیه کرده و فرار به شهر نموده بودند مگر چند پارچه ده که در نیم فرسخی شهر و مسیحی نشین بوده و هنوز اهالی آنجاها تخلیه نکرده بودند. باغات و محصول گندم چه متعلق به مسلمان باشد و چه مسیحی دچار صدمه، کلیه باغات دست نخورده بود، یعنی نه بیل کاری شده و نه بریده اند. حاصلات و مزروعات از گندم و یونجه و غیره دچار صدمه و تلف شده خاصه حاصلاتی که در اطراف راه و یا در اطراف اقامت و توقفگاه اشخاص مسلح واقع گردیده است که تماماً چــرانـیـده و ضایع کرده اند. عثمانی ها در محافظه محصول مواظبت داشته و قوماندان مخصوصاً در این خصوص توصیه کرده و تأکید می نمود که قوای مسلحه این طرف حاصل را خراب و ضایع نکنند.

در هفت فرسخ مسافت راه به هر طرف که نگاه می شد غیر از منظره دهشتناک و اوضاع رقت آور چیزی دیده نمی شد. چندین جنازه انسان با لاشه های اسب و الاغ و سایر حیوانات مخلوط هم افتاده عفونت و تعفن فضا را پر کرده که نفس کشیدن ممکن نبود. دو جنازه در بین جاده دیده شد که تازه مقتول گردیده بودند. هر دو طرف جاده پنبه و مو و ظرف مس و سماور شکسته خیلی ریخته بودند و همچنین پارچه های کلیم و فرش و لحاف و سایر اثاثیه در هر سمت زیاد دیده می‌شد، علی الخصوص در دهات که اثاثیه و اشیاء قیمت دار را برده و سایرین را شکسته و انداخته بودند که از ملاحظه آن حالت بی اختیار گریه عارض می‌گردید.

در خارج قریه تپه ترکمان سه طفل که دو پسر و یک دختر و هر کدام هفت و هشت ساله بودند در میان مزرعه گندم مشغول علف خوردن بودند به نوعی ضعیف و لاغر و تشریح محض بودند که صدا از دهانشان به خارج نمی رفت و مثل بچه مرغ صدا می‌کردند. معلوم نیست چه سری و حکمتی است که اهل ارومی باید این همه اتفاقات جانسوز را دیده و این همه بلایا و ذلت و صدمات را تحمل نمایند و بدبختانه خاتمه هم نیافته و هر روز تجدید و به نوع دیگر و اشکال مختلفه شدیدتر عرض اندام نموده و هر ساعت بر مخاطرات افزوده شود که بیچاره بقیه السیف مردمان بدبخت نتوانند بعد از فجایع و فضایع گوناگون دمی راحت آسوده شده و به استراحت جان بدهند و عرض مظلومیت به درگاه احدیت ببرند.

واقعات شهر

بعد از عزیمت فدوی و آقای صدیق الممالک نزد قوماندان عساکر عثمانی باز در شهر چند فقره قتل اتفاق افتاده و دو سه نفر زن و مرد را مقتول نموده بودند. در هفتم ماه صدای توپ و میترالیوز بشدت در شهر شنیده می شد و امروز مجدداً جار کشیدند که کسی از خانه خود به خارج نرود. این هم بهترین وسیله برای مردن اهالی بدبخت بود که نمی توانستند تهیه نان و غیره نموده و یا به خارج شهر رفته علف آورده سد جوع نمایند و ایضاً امروز خانه یک نفر زرگر رفته خود او را مقتول نموده بودند و می‌گفتند از خانه زرگر مزبور یک لوله میترالیوز پیدا کرده اند. گویا سابق در همان خانه آقایان اکراد زرزا کرایه نشین بوده‌اند و لوله میترالیوز مال آن‌ها بوده است.

تداوم منع عبور و مرور

در هشتم شعبان باز جار کشیدند که هیچ کسی قدم از خانه خود بیرون نگذارد، اهالی بیچاره در خانه هایشان محبوس و گرسنه و نالان ماندند. حقیقتا فجایع و بدبختی وارده بر این یک مشت مردمان بدبخت وصف و تحریر کردنی نیست. مسلما از بدو انقلاب حاضره سوای از آن‌هایی که از بعضی امراض مرده و فى الواقع باعث تولید امراض و همچنین وحشت و اضطراب و اجتماع اهالی در یک جا شده است و علاوه از اشخاصی که مقتول گشته‌اند هر روز روی هم رفته یک صد نفر و بلکه متجاوز، فقط در داخله شهر آدم از گرسنگی فوت شده است که به طور قطع و یقین مقتول و متوفای این سانحه عظیمه تا این تاریخ بالغ به پنجاه هزار نفر می شود که می توان عرض کرد ربع اهالی این ولایت قربانی این داهیهٔ عظمی شده و آن‌هایی هم که نمرده اند یقیناً اکثر از صدمات حاضره جان به در نخواهند برد و بلکه اوضاع و پیشامدها به نحوی است که از اهالی احدی مستخلص نخواهد گردید مگر این که راه ها باز و امن شده و وسیله فرار و مهاجرت از این ولایت خراب فراهم آید که آن هم مشکل به نظر می آید تا خواست خداوند چه باشد.

بازگشت قشون جلوهای مهاجر و مسیحیان

هم امروز هشتم قوای مسلحه جلوهای مهاجر و مسیحیان بومی پس از قهقرای عساکر عثمانی مراجعت کرده وارد شهر شدند ولی در عرض راه قتل و حرکات ناگوار زیادی را مرتکب شده عده کثیری را مقتول داشته بودند. وقت غروب امروز قریب یک صد و پنجاه نفر صاحب منصب و عسکر را که اسیر افتاده بودند با موزیک وارد شهر کردند.

 

ادامه دارد…