ارومیه در محاربه عالم سوز/ بخش نهم

ارومیه در محاربه عالم سوز از مقدمه نصارا تا بلوای اسمعیل آقا ( ۱۳۰۰-۱۲۹۸ شمسی).

کمک کشتی آتشی

تقریبا سه ساعت از شب رفته کشتی به آن‌ طرف رسیده ولی از آنجا که عمله کشتی می‌گفتند قدغن است شب کشتی به ساحل واصل شود لابدا در فاصله نیم فرسخ لنگر انداخته چون مجددا باد شدت داشت بعد از خوابانیدن بادبان، کشتی بدتر از گهواره بنای حرکت به این طرف و به آن طرف گذاشته حالت همگی سوای فدوی و اشخاص سابق الذکر فورا منقلب، لابد هر کس لحافی به سر کشیده دراز نمودیم. تقریباً یک ساعت بعد به شنیدن صدایی از جا بلند شده دیدیم یک فروند کشتی آتشی از جلو به این سمت می آید و از دور صدا کرده تحقیق نمایند که این کشتی از کجا آمده و چرا در اینجا لنگر انداخت. تفصیل را حالی کردیم. کشتی آتشی این کشتی را به وسیله طناب به خود بسته، کشیده به ساحل برد. در بالای پل جمعیت زیادی تفنگچی ایستاده بود معلوم شد ورود کشتی و لنگر انداختن را قراولین دیده به مستحفظین شرفخانه خبر داده اند که آن‌ها هم به بعضی تصورات در خیال بعضی اقدامات بوده بعد برای تحقیق حال کشتی به جلو فرستاده اند.

بندر شرفخانه

به هر حال در شب ۱۴ رجب به شرفخانه رسیده و در کشتی قدم به ساحل گذاشتیم. عده ای از محترمین ارومی در آنجا حاضر و منتظر هیئت بودند. با آن‌ها با یک حالت انتظار و حسرت ملاقات، مصافحه و معانقه نمودیم. آن حالت خیلی رقت آور بود. اشک چشم طرفین از شادی ملاقات و تصور اوضاع فلاکت اشتمال ارومی جاری می‌شد. در هر صورت به منزل آقازاده رفته مذاکرات زیاد و داخل در صحبت در جریان امور شد. در آنجا اوضاع بدبختی و قتل و غارت و احراق سلماس مسموع گردیده مزید بر مصیبت وارده بر قلوب مجروحه گردید و فلاکت بر فلاکت افزود.

دیدار اولیای امور

شب تا صبح با آقایان در حالت حاضره و بدبختی های وارده به مذاکرات شروع شد. صبح حضور حضرت آقای مشاور السلطان کارگذار کل که در شرفخانه تشریف داشتند شرفیاب شده، چند ساعتی هم با معظم الیه در حالت اسف انگیز ولایت ارومی و سلماس و علت غایی امر مذاکرات گردید. عصر با راه آهن عازم تبریز شده که عرایض خود را به ایالت جلیله عظمی در امر ارومی معروض و استدعای اهالی را در تسریع حرکت هیئت برای اصلاح امور به عرض برساند. در ۱۵ شهر رجب به حضور ایالت جلیله شرفیابی حاصل نموده مطالب لازمه را عرض و وعده مساعدت در سرعت حرکت هیئت دادند.

در ۱۷ رجب اعضای مریضخانه فرانسوی در ارومی با مسیو نیکیتین ویس فونسول روس وارد شرفخانه شده و در ۱۸ ماه به تبریز وارد گردیدند [ امروزها راجع به قوای دولت علیه عثمانی و ورود آن‌هـا بـه سلدوز و خوی و مقابله با آسوری‌های ارومی در سلدوز اخبارات تلگرافی به تبریز رسید.] استماع فجایع جانسوز سلماس که تالی فجایع جانگداز ارومی بود خیلی باعث افسردگی و تألمات و نمک پاش قلوب مجروح گردید. امروز قریب یک هزار و پانصد نفر از آناث و اطفال آنجا که اکثر از محترمات بودند با حالت فلاکتی که انسان تاب ملاحظه آن اوضاع را ندارد وارد تبریز گردیدند.

مرگ یک بار …

با این که موافق تقریرات مصائب وارده اهالی سلماس بی اندازه دلخراش و اسف انگیز و اشد مصائب است. ولی باز می‌توان عرض کرد که آن‌ها خوشبخت بوده‌اند زیرا که یک دفعه قتل و غارت شده و دچار فضایح و فجایع گردیده و راهی داشتند که فرار کرده خودشان را به تبریز برسانند تا اقلا به آسودگی به حالت خودشان گریه و ناله نمایند . لیکن بدبخت مردم ارومی چهار ماه است گرفتار فضیحت و سانحه فجیعه بوده و هر روز و بلکه هر دقیقه استقبال مرگ نموده و مرگ را معاینه کرده، دچار قتل و غارت و بی عصمتیهای متعدده شده و مثل مرغ در قفس اسیر و محبوس مانده و لااقل راهی هم ندارند که از املاک و علاقجاتشان چشم پوشیده فرار به جایی کرده به اسودگی با تکدی امرار ایام نمایند و مآل حال این اهالی بدبخت معلوم نیست به کجا منتهی خواهد شد.

اختلافات داخلی

چیزی که خیلی مایه تأسف بود بعضی تکدرات در بین مقامات عالیه تبریز و عدم ارتباط معنوی با احزاب سیاسی بود و حال آنکه بایستی و لازم بود در این موقع باریک که کار مملکت خراب و به این درجه سختی رسیده و چند ولایات عمده دچار بدبختی شده و در میان آتش می سوخت و فریاد استغاثه و الغوث اهالی بیچاره آن‌ها به آسمان می رسید اولیای معظم دولت و روسای محترم ملت به حکم حب الوطن اتفاق و اتحاد کرده، فریادرسی می‌کردند و نمی‌گذاشتند که کار وخیم تر و مشکل تر از این‌ها بشود. خدا عالم است به همین مسایل است که استقلال دولت شش هزار ساله متزلزل و به این روز رسانیده و پانزده میلیون نفوس یک مملکت را اسیر زنجیر ذلت و فلاکت می‌نماید و به مصایبی گرفتار می‌کند که تصور آن به مخیله احدی گنجیده نمی شود. افسوس که زنجیر اسارت در گردن ماها محکم و به این حالت سفالت عادت کرده ایم و مشکل است درصدد اصلاح امور و در پی علاج دردهای مملکت باشیم و روز به روز خودمان، خودمان را به اضمحلال سوق می‌دهیم و نخواهیم توانست از این موقع کسب فایده نموده، وطن خراب را آباد و خود را به ساحل نجات برسانیم. صد هزار افسوس که طلوع شمس استخلاص ما ایرانیان بسی مبهم و مجهول و ستاره سعادت و کوکب اقبال اهالی بدبخت این مملکت خراب در پس پرده ظلمت جهل و اعمال مغرضانه پوشیده و مستور می باشد که از این همه تائیدات غیبی نمی توانیم استفاده حاصل نماییم.

فعالیت در تبریز

وضع فدوی در تبریز به این طرف و آن طرف دویدن و در حالت خرابی ارومی مصیبت ها خواندن و استدعای استعلاج بود و به طور قطع می‌تواند عرض نماید که در مدت ده یوم توقف تبریز شبانه روز چهار ساعت آسودگی و استراحت نداشت. مع التاسف که در مرکز هم همه به خود مشغول بوده و یک روز بازی دستجات و روز دیگر مسئله على حده به میان می آمد و وضع امنیت شهر را منقلب می‌کرد.

پیشرفت کار هیئت

روز ۲۲ رجب از شرفخانه به وسیله تلیفون اطلاع دادند که آقایان صدیق الممالک و معظم السلطنه به اتفاق بارن مناسکان و رابی افشلیم از ارومی وارد و در صدد عزیمت تبریز هستند که در اوضاع حال ارومی استدعای علاج فوری فرمایند. چون تعیین هیئت قبلاً شده بود که عازم ارومی شوند. دیگر آمدن آقایان به تبریز لزوم نداشت مع هذا اطلاع داده شد که در شرفخانه متوقف باشند تا هیئت معینه حرکت نمایند و روز ۲۳ ماه آقایان ناظم الدوله و مشهدی محمد علی آقا نمایندگان کومیته محترم فرقه دموکرات آذربایجان به قصد ارومی عازم شرفخانه شدند تا آقای اجلال الملک و سایر اعضای هیئت هم به اتفاق خلیفه کل ارامنه آذربایجان حرکت نمایند.

[در ۲۵ رجب خبر رسید که مجدداً یک عده از عساکر عثمانی به خوی وارد شده اند.]

بازگشت به شرفخانه

روز ۲۵ ماه آقای اجلال الملک به اتفاق خلیفه ارامنه و آقای معاضد الدوله کارگذار ارومی حرکت فرمودند. جناب آقامیرزا اسمعیل نوبری که رئیس نمایندگان کومیته محترم بود معاً با آقایان حرکت نمودند. فدوی هم در جزو هیئت بود. شب ۲۶ به شرفخانه وارد و دو روز در آنجا توقف شده مشغول اجرای بعضی ترتیبات گردیدند. چون خبر رسید که قوای دولت عثمانی به طرف سلماس حرکت میکنند قرار شد آقا میرزا اسمعیل به سمت خوی تشریف برده با مذاکرات مقتضیه نگذارند از خوی حرکت نمایند تا مسیحیان ارومی و سلماس به مراحم اولیای امور مستظهر و امر این دو ولایت با اصلاح فیصله یابد.

در گلمان خانه

روز ۲۷ آقا میرزا علی نقاش زاده با بارون الکسان مناسریانس و بارون جرماک به ارومی حرکت کردند که ورود هیئت را برای روز ۲۸ به ساحل ارومی خبر بدهند تا درشکه و غیره در آنجا حاضر نمایند. روز ۲۸ طرف صبح از شرفخانه حرکت شده وقت عصر به ساحل رسیده هنوز وسایل حرکت حاضر نبود لابد شب را در قریه گلمانخانه توقف شد. همان روز قره مال قریه مزبوره را مسیحیان و جلوهای قریه آده تالان و تهب کرده بودند. بارون ارمناق گماشته بود اقیانس که آدم سالم صحیح و تاکنون اموال گلمانخانه را محفوظ داشته بود به تعقیب و استرداد اموال منهوبه رفته بود و صبح ۲۹ ماه مراجعت نمود که مقداری از اموال را مسترد داشته بود.

قریب به ظهر ۲۹ ماه رجب چند دستگاه در شکه و جمعی از ارامنه و محترمین ملت نصارا تا گلمانخانه به استقبال آمده یک نفر خلیفه از طرف مارشمعون برادر مارشمعون مقتول و یک نفر نماینده از طرف ویس قونسولگری آمریکا و یک نفر از طرف کومیته نصاراً تا گلمانخانه آمده و آقا پطروس هم در شکه و عده ای سوار فرستاده بود.

پیشروی عثمانی ها

بعد از ورود مستقبلین معلوم شد قشون دولت عثمانی تا قریه بابارود که مسافت آن تا شهر دو فرسخ و نیم است تجاوز کرده و قسمت علیای محال باراندوز چایی کلیتا در تحت اشغال آن‌ها واقع گردیده و جانب سفلی محال مزبور هم در تحت قوای مسلحه آسوری‌ها و ارامنه و جلوهای مهاجر است. پس از صرف نهار از گلمانخانه حرکت، در بین راه هم مستقبلین می‌آمدند. اعضای کومیته نصرانی‌ها در نصف راه به استقبال آمده بودند. آقای اجلال الملک نطقی مبنی بر مرحمت دولت علیه در حق عموم اتباع خود و اغماض از بعضی مسایل گذشته و محاسن اتحاد و اتفاق در بین فرق مختلفه ارومی و مجاهدت در اعاده امنیت و استقرار آسایش ایراد فرمودند. خلیفۀ ارامنه هم در یک محل نطق مشروحی دایر التفاف شاهانه در حق ملت ارامنه کردند. در عرض راه در چندین جا نطق‌ها نمودند قریب دو ساعت به غروب مانده به شهر ورود گردید. جمعی از امرا و اعیان مسلمان تا نیم فرسخی شهر استقبال کرده در خارج دروازه هم جمعیت زیادی از مسلمان‌ها حاضر شده بودند. در دار الحکومه هم عده ای از حضرات آقایان علما و تجار و محترمین و کسبه حاضر بودند و یک دسته موزیک هم در حیاط ایستاده بود. بیچاره اهالی از ورود هیئت خیلی مشعوف و خوش وقت بودند و همچنان خیال می‌کردند که من بعد از فشار و تضییق خلاص خواهند گردید. در تالار حکومتی هم آقای اجلال الملک و خلیفه ارامنه و مشهدی محمد علی آقا نماینده فرقه نطق کردند و حاضرین پس از صرف چای متفرق شدند.

دیدار از اجلال الملک

سلخ شهر رجب دو نفر را در خارج شهر مقتول و مجروح کرده بودند و امروز وپس قونسول آمریکا و سایر روسای مسیحیان از آقای اجلال الملک و اقایان هیئت و کارگذاری دیدن نموده، اظهار مساعدت در اصلاح امور ولایت کردند و قرار به انتخاب نمایندگانی از مسلمان و مسیحی او تشکیل مجلس عالی برای مذاکرات اصلاح داده شد. در دویم شهر شعبان مسلمان‌ها شش نفر از طرف خودشان نماینده معین و مسیحیان هم انتخاب نماینده کردند. آقایان مسلمان‌ها نظر به حسن ظن فدوی را هم با اکثریت آراء مخفی در جزو نمایندگان معین کرده بودند. بعد از اطلاع فدوی چون از زحمات چند ماهه و اشتغالات شبانه روزی قدوی بالکلیه خسته و سستی در اعصاب حاصل شده بود از این حسن ظن اهالی محترم ولایت تشکر و ضمناً از قبول این خدمت اعتذار نمود لیکن اهالی قبول نکرده و عموماً سخت ایستادگی نموده و مجبور به قبولی کردند.

تلاش برای بازگشت قشون عثمانی

از امروز مجلس منعقد و فقط امروز را در ترتیبات داخلی مجلس و تعین رئیس و منشی مذاکرات شد و حضرت آقای اجلال الملک به ریاست و آقای اعتضاد نظام برای منشی گری مجلس انتخاب شدند. امروز خبر رسید که عساکر دولت عثمانی بنای تعرض و هجوم گذاشته اند چون این مسئله حواس عمومی را مختل می‌کرد قرار شد حکومت شرحی به قوماندان عثمانی نوشته، بی طرفی دولت ایران را متذکر و مراجعت قشون متجاوز را تقاضا فرمایند. این مراسله با تصویب مجلس نوشته و فرستاده شد. بعد مذاکره گردید که دو نفر از طرف حکومت نزد فرمانده قوای عثمانی رفته شفاهاً در این موارد داخل مذاکره بشوند. به اکثریت آقای صدیق الممالک و فدوی معین شدیم که در معیت پطروس خان یاور از اعضای گمرک ارومی و بارون قرابط تاجر عازم قرارگاه عثمانی ها بشویم.

منع عبور و مرور

امروز دویم شعبان به حکم آقا پطروس جار کشیدند که کسی به کوچه
تردد ننماید والا به ضرب گلوله مقتول خواهد شد. چند ماه است ارومی بازار ندارد، خاصه از بدو انقلاب حاضره که کسبه در سه محل در شهر مختصر لوازمات گذاشته داد و ستد می‌نمایند و هر کسی نان و غیره لازم داشته باشد باید در یکی از این سه محل خریداری نماید. این جار کشیدن باعث کمیابی اشیاء و ترقی قیمت ماکولات گردید. اهالی بدبخت این ولایت باید همه ناملایمات و صدمات را متحمل بشوند تا از ابتلاآت قصور نداشته باشند.امروز

یک نفر دختر را در محله بازار باشی به ضرب گلوله مقتول نمودند. مسیحیان دهات محال باراندوز چایی شروع به آمدن شهر کردند. مال و مواش آنها هم در عرض راه داخل محصولات، خرابی و خسارت وارد می آوردند. بعد از ورود به شهر هم به واسطه تنگی جا مال های آنها در خارج مانده و داخل زراعت گردیده و خرابی نموده و آخرین مایه امید اهالی بدبخت هم بدین وسیله مبدل به یاس می شد و از این طرف هم یک وسیله مردن فراهم می آید.

مراسله حکومت به قوماندان عثمانی

کاغذی که بایستی حکومت جلیله به قوماندان عثمانی بنویسند امروز دویم شعبان نوشته و حاضر گردید و قرار شد فردا سیم شعبان آقای صدیق الممالک و بنده از اینجا حرکت و عازم مقصد بشویم. چیزی که خیلی مشکل بود نبودن اسب و وسیله حرکت بود که نزد مسلمان‌ها پیدا نمی شد و بایستی مسیحیان تهیه نمایند امروز هم مجلس اصلاح تشکیل یافته در زمینه اصلاح مذاکرات مفصل و مشروح به میان آمد. پیشرفت مذاکرات در اصلاح حال ولایت و جلوگیری از وقوعات ناگوار موجب امیدواری می‌گردید.

جبهه جنگ

روز سه شنبه ۳ شهر شعبان که قرار به عزیمت به قرارگاه عثمانی ها بود به واسطه تاخیر در تهیه اسب بعد از ظهر در سایه بیرق شیر و خورشید از شهر حرکت نموده ولی در یک فرسخی شهر شب را اقامت گزیدیم. چون نظر به مسئله تشکیلات، ملّتین نصارا و ارامنه اعم از داخله و خارجه و بالخاصه عشایر آسوری مهاجر از عثمانی معروف به جلوها دخول قوه عثمانی را قطیعاً بر علیه خود احساس کرده عموماً برای مقابله و جلوگیری مسلح و همه جای این طرف رودخانه باراندوز چایی را در مقابل عثمانی‌ها قرارگاه خود قرار داده بودند لهذا برای امنیت ذهاب و ایاب از قرارگاه طرفین یک نفر از سوارهای ارامنه و یک نفر عسگر عثمانی را که یک ماه قبل در محاربه بین عثمانی ها و قوای مسلحه مسیحی ها در حدود اشنویه اسیر افتاده بود با اجازه آقا پطروس بدرقه راه قرار دادیم و در بین راه دو نفر سوار آسوری هم علاوه شد. تقریباً دو فرسخی راه رفته بودیم که از دست راست صدای مترالیوز و تفنگ بلند شده و متدرجاً بر شدت خود می افزود و کم کم از پیش رو هم همان هنگامه ظاهر شد. بالاخره برای این که شاید از وضعیت طرفین اطلاعی حاصل نماییم به قریه میرشکار لو رفته ولی موفق به نتیجه نشدیم.

استقبال از خطر

در حالتی که رعد و برق اسلحه از هر طرف ظاهر و تقدم عین اختام و استقبال مخاطره بود معهذا از نقطه نظر فداکاری به مصالح مملکت اهمیت نداده پیش و پیشتر رفته تا در آخر خیابان نامی بین با رفائیل خان از نصارای ارومیه و ابراهیم خان از ارامنه بختیاری که از روسای قوای مسلحه اند ملاقات و تفصیل را مذاکره کردیم. اظهار داشتند که عساکر عثمانی دیروز در همین نقاط بودند که اکنون نشسته ایم. در نتیجه زد و خورد شدیدی آن‌ها را شکست داده از پل گذراندیم و آن‌ها محض جلوگیری از هجوم این طرف آن سرپل را آتش زده سوزانیدند و فعلاً عبور شما از آنجا مشکل است. این فقره را نیز اهمیت نداده حاضر شدیم که به هر وسیله باشد از پل بگذریم. در این بین دعوا به درجه ای شدت کرد که اقامتگاه این بندگان دچار تهدید شده و می‌رفت که ثانیا به دست عساکر عثمانی بیفتد. تمام تفنگچیانی که در آن دور و بر برای راحتی موقتی از خط حرب برگشته بودند برای تقویت موقع به حرکت آمده و یک وضع دهشتناکی بوجود آمد.

ترک موقت مخاصمه

در آن موقع این بندگان غیر از تصمیم به قضاء و قدر مفری برای خود تصور نمی کردیم. با این همه مقصد را تعقیب کرده و از این طرف خواهش که موقتاً محاربه را متروک دارند و کاغذی هم به نام قوماندانی نمودیم قشون عثمانی نوشته ماموریت خود را ابلاغ و متارکه موقتی را با اجازه ورود درخواست و به توسط عسکر سابق الذکر به آن طرف ارسال و خود در همان محل منتظر نتیجه شدیم. بعد از ساعتی از طرفین عملیات جنگی تعطیل و تقریباً چهار ساعت به غروب روز چهارشنبه چهارم مانده عسکر مزبور مراجعت کرده و کاغذی به امضای رئیس یکی از مفرزه های هجوم آورد ولی به نام قوماندان قشون ارمنی نوشته و اظهار کرده بود از کاغذی که فرستاد بودید و از تقریرات حامل، مقصد را ملتفت شدیم، می توانید از پل بگذرید و در این طرف هم (حیوان) مال سواری به شما داده نزد قوماندان کل خواهم فرستاد (علت اینکه جواب را به نام قوماندان قشون ارمنی نوشته بودند در ملاقات از سیف الدین بیک یوزباشی تحقیق کردیم جواب داد که خط فارسی را نمی توانم بخوانم و در امضاء خط ارمنی دیده آن طور نوشتم).

در اردوی عثمانی

بنابر این دو ساعت به غروب مانده با بیرق شیر و خورشید وارد پل شدیم بغتاً دو تیر تفنگ خالی شده اسباب تعجب گردید. ولی عسکر مزبور صدا رد و ورود خود را اعلام کرد. یک نفر صاحب منصب با دو نفر عسکر مسلح از پشت دیوارهای قریه بابارود بیرون آمده به دم پل آمدند و از پل که هنوز می سوخت با زحمت زیاد به وسیله نردبان عبور کردیم. همین که داخل ابنیه قریه بابا رود شدیم دو نفر صاحب منصب در آنجا از بندگان پذیرایی کردند؛ سیف الدین رئیس مفرزه هجوم در خط بابا رود و جمال افندی و بعد سیف الدین بیک این بندگان را به طرف چادر خود راهنمایی نمود و در عرض راه اسب رسید و سواره وقت غروب به چادر مشارالیه که در جنب قریه ایلدریوزه بود وارد شدیم. بعد از صرف چای و قهوه تقاضای محلی برای امرار شب در دهکده نمودیم معلوم شد قبلاً امر به تهیه جا داده ولی اظهار داشت که غذا را به اتفاق خورده بعد به همراهی عسکر به قریه بروید. در مدت دو ساعت که در چادر مشارالیه بودیم ضمن صرف شام مذاکرات مفصل به عمل آمد و به درجه ای مهربانی و انسانیت و حسن پذیرایی ظاهر ساخت که الحق قابل همه گونه تشکر و امتنان است. بعد سه نفر عسکر برای بدرقه و محافظت معین نموده و این بندگان را سواره به قریه دوعه [دویمه] که تقریباً ربع یا خمس فرسخ می شود روز نمود.

 

ادامه دارد…