به گزارش پایگاه خبری قارتال نیوز، روز ۲۱ فوریه از طرف سازمان یونسکو به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شدهاست.
دلیل این نامگذاری، درخواست کشور استقلال یافته بنگلادش از یونسکو در ۱۷ نوامبر سال ۱۹۹۹ به جهت یادبود دانشجویان «دانشگاه داکا» بوده است که در پی تظاهرات مسالمتآمیز برای درخواست ملی کردن زبان بنگالی در سال ۱۹۵۲با تیراندازی پلیس کشته شده بودند .
اوُزومه مخصوص اولان باشقا ائلیم واردی منیم
ائلیمه مخصوص اولان باشقا دیلیم واردی منیم
ایستهسن قارداش اولاق بیر یاشایاق بیرلیک ائدهک
وئریب ال قول قولا بوندان سونرا بیر یولدا گئدهک
اولاً اوُزگه کولــکلرلـــه گرک آخمایاسان
ثانیاً والیغیما خالقیما خور باخمایاسان
یوخسا گر زور دئیهسن میللتیمی خوار ائدهسن
گون گلر صفحه دوُنر مجبور اولارسان گئدهسن
«پروفسور محمدتقی زهتابی»
زمانی اشکال کلاسیک و زمخت نژادپرستی بر جهان سیطره داشته است، اما امروزه با مدلهای نرم و نهان «راسیسم »بهطور گسترده مواجه هستیم. اکنون راسیسم، زرنگتر از آن است که نشان بر بازو ببندد! لذا بصورت چراغ خاموش از سبک کلاسیک مبتنی بر قرائت نژادی ، فراتر رفته و خوانشهای جدیدی در زبان، اقوام، فرهنگ، فولکلور، آموزش، رسانه و… بوجود آوردهاست.
امروز مفاهیمی مانند نژادپرستی زبانی، راسیسم قومی و…در دانشگاههای معتبر جهان کالبد شکافی میشوند و در کتابهای مانند «امپریالیسم زبانی»(Linguistic imperialism) اثر پروفسور «رابرت فیلیپسن » و «نسلکشی زبانی در آموزش»(Linguistic Genocide in Educatio) اثر«تووه اسکوتناب کانگز» و… پرده از چهره پلید آن برداشته میشود.
دکتر «تووه اسکوت ناب کانگز» نظریهپردازی که برنده جایزه جهانی زبان مادری در سالهای۲۰۰۳ و ۲۰۱۰ شدهاست در کتاب «نسلکشی زبانی» مینویسد : «وقتی زبان را از یک گروه اجتماعی میگیریم و اجازه نمیدهیم یاد بگیرند در واقع به نسلکشی میپردازیم».
اگر به زبان قوم یا ملتی حق آزادی ندهیم در واقع آن مردمان را از میان میبریم و طبیعتا حرمتی برای انسانیت قائل نیستیم.
*انسان محروم از زبان مادری چگونه انسانی است؟
از دیدگاه وحشتزده انسانی که زبان مادریاش و در واقع جهاننگریاش گرفته شده و منقطع از ریشهها و آبشخور اندیشههایش میزید، گویا که در ماده خام جهان تکوینی، سرگردان رها شده و جهان برای او یک غربت ناامن و مشوش است.
چرا من باید برای ترنم* به زبان مادریام مبارزه کنم؟!
چرا وی باید بعد از دو بیت به زبان مادریاش، تذکر کتبی بگیرد؟!
تذکر به رئیس جمهور پزشکیان نه عاقلانه بود نه شرافتمندانه
«حیدربابا ، مرد ایگیدلر دوغگینان
نامردلرین بورونلارین اوغگینان
گدیکلرده قوردلاری توت بوغگینان»…
مرد ایگیدلر دوغولسون کی ، ستارخان و باقر خانین سیلاحی یئرده قالماسین .
بوندا سیزی راحات سیزائدن نه وارکی؟!
«گدیکلرده قوردلاری توت بوغگینان»دا نه وارکی سیزه چکیلمز گلیر؟!
شعر خواندن به زبان فاخر سَر ایران ، به زبان آتشین آقا مهدی و تمام مردانِمرد لشکر ۳۱ عاشورا ، به زبان مرزبانان رشید تُرک به زبان هزاران شهید آذربایجانی ، چه خطا و خطری دارد؟!
جز این است که کار را به جایی رساندهاید که دو بیت شعرخوانی به زبان انسانیت ، به زبان شریفی که شهادتین هزاران هزار شهید ، بر آن رفته است را تاب نمیآورید؟!…
خواندن شعری از شاعر شهیر آذربایجان ، حضرت شهریار که با روح چهل میلیون تُرک غرورآفرین، عجین است مگر چه آسیب و زیانی ممکن است داشته باشد که خون وقاحت را بجوش آورد تا با کاغذ پارهای ، نطق مرد دوم مملکت را قطع کند و شهد شیرین شعر تُرکی را در دهان او و ما زهر نماید؟!
آیا امر برشعور شبههناک برخی، مشتبه شده که میتوانند رئیس جمهور مملکت را در جمع انبوه هم زباناناش خفت دهند! تا واکنش چهل میلیون شیرمرد و شیرزن را برانگیزند؟! زهی خیال باطل، چون که کاروان ما از سرتاسر این مملکت که خاک ماست که رنگین از خون پدران ، فرزندان و جوانان ماست، به وسعت تاریخ ، مطابق همان مَثَلِ تُرکی ، خواهد گذشت…
*چرا ما باید به زبان نامادریمان محکوم باشیم؟!
چرا شما از زبان مادری ما به لکنت می افتید ؟!
چرا ما باید محکوم به زبان نامادریمان باشیم؟!
چرا بیش از نصف دانشآموزان مملکت باید به «زبان نامادری» آموزش و مدرسه را آغاز کنند؟!
چرا باید زبان مادری یک کودک هفت ساله ، در اولین روز درس در مقابل قدمهای آموزگار سربریده شود؟!
دوشیزه غزل و دختر رَز شعر ما، بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!
دعوی «کفانا کتاب الله» بد است و یا خوب است ؟ کلام خدا حَکَم باشد بین زبان مادری و زبان نامادری ما بد است یا خوب است ؟
نص صریح « وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦ خَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفُ أَلۡسِنَتِکُمۡ وَأَلۡوَٰنِکُمۡۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّلۡعَٰلِمِینَ (سوره روم آیه ۲۲)» نافذ است یا غیرنافذ است؟!
زبان مادری، مهمترین مولفه سازنده شخصیت، منش وهویت یک انسان می باشد و انسان محروم از زبان مادری ، بمثابه گنگ خوابدیده است.
یکی از مسلمات روانشناسی اجتماعی این است که اگر کودکی از ابتدا در محیطی که هیچ داد و ستد انسانی وجود ندارد، قرار گیرد، مطلقا قدرت اندیشیدن نخواهد داشت.
لذا تنها به لحاظ زیستشناختی، انسان تلقی میشود و هرگز به معنای حقیقی کلمه نمیشود گفت او انسان روانشناختی است چون او تفکر ندارد.
در وجود منِ انسانی ، دو زبان، حضور دارد. در وقت تکلم با دیگران، زبان جلوی دهان در حرکت است و در اندیشیدن ، زبان کوچک انتهای حلق و با آوایی ناشنیدنی سخن میگوید، به این لحاظ اگر زبان مادری نباشد ، قدرت اندیشیدن هم وجود ندارد.
تو گویی که زبان مادری، مساوی با تفکر است ،چون جهاننگری انسان را شکل میدهد پس اگر کسی زبان مادری مرا بگیرد، در واقع جهاننگری مرا از من گرفته است.
*انسان محروم از زبان مادری، گنگ خواب دیده است
نوشتن به زبان مادری در ارائه تصویری شفاف از درونما نقش اساسی دارد.
اینکه سیستمی بگوید اجازه میدهد مردم در خانههایشان به زبان مادری حرف بزنند! زبان مادری را فقط در حد تجارب قابل حصول در خانه، گویا و زنده گذاشته است.
در واقع اگر این انسانها بخواهند، مسائل بیرون از خانه را توصیف کنند، دایره واژگانشان از لحاظ لفظ و مفهوم ناتوان و فقیر است.
زبان مادری باید درهمه محیطها اعم از محیطهای علمی و آموزشی و …اِعمال شود تا ورزیدگی لازم را کسب نماید.
محروم کردن انسانها از استعمال و کاربرد زبان مادریشان بخصوص در نوشتن و آموزش، آنان را به «گنگ خواب دیده» بدل میکند که وضعیتشان حتی از گنگ خواب دیده هم غم انگیزتر است.
زیرا او خوابی دیده و دوست دارد که برای دیگران تعریف کند ولی گنگ است، نمیتواند و رنج میبرد.
اما گنگ خواب دیده محروم از زبان مادری، غم بزرگتری دارد ، چون گنگ خواب دیدهای که از زبان مادری محروم نیست، قادر به دیدن خوابهای متنوع و رنگارنگ است و فقط نمیتواند بازگو کند، اما انسان محروم از زبان مادری ، شانس تجارب متنوع و رنگارنگ از محیط را از دست داده و حتی خوابش هم رنگ ندارد!
به این نحو، هشتاد سال است که رویاهای رنگی میلیونها میلیون، انسان دزدیده شده ومحکوم به خوابهای سیاه و سفید شدهاند!
بدتر اینکه گنگ خواب دیده برخوردار از زبان مادری، لااقل خودش میداند چه در خواب دیده، فقط نمیتواند بیان کند، اما انسان محروم از زبان مادری ، خیلی از تجارب زندگی را تجربه هم نکرده است چه برسد که بتواند یا نتواند آن را بیان کند!
*حذف کودکان غیرفارس از حضور بهنگام در فرایند توسعه
اجبار و آموزش تحمیلی به زبان فارسی برای کودکانی که زبان مادریشان فارسی نیست و مُثله کردن زبانی که زبان عاطفه، زبان احساس و زبان زندگی و زبان درونی آنهاست ظالمانه است یا ظالمانه نیست ؟
آیا بیش از هشتاد سال ، بیشتر از نصف فرزندان این آب و خاک را مجبور و محکوم به زبان غیرمادری کردن و روبهرو کردن آنان با یک توقف چند ساله در حساسترین سالهای عمرشان برای فرایند اجتماعی شدن
و حذف عامدانه و عالمانه نیمی از جمعیت مملکت از حضور فعال، بهنگام و برابر در فرایند توسعه، ستم است یا ستم نیست ؟
کودک هفت ساله تُرک ، عرب ، بلوچ ، کُرد و … را وادار به آموزش اجباری به زبان فارسی کردن در حالیکه هنوز فرایند یادگیری کاتالیک (پدیدهای که به طور طبیعی و بدون مداخله آگاهانه انسان، ساخته شده ، تکامل یافته و به نظمی خود انگیخته میرسد) زبان مادری در او شکوفا نشده و به قله قدرت تکلم و ادراک نرسیدهاست، یعنی توقیف و تخریب آن بخش از احساسات و عواطفی که باید به کمک زبان مادری تکامل یابد . لذا عملاً مسیر بالندگی قدرت تکلم به زبان مادری در کودک، مسدود میشود و در نتیجه زبان درونی کودک نیز که همان زبان تفکر اوست به بلوغ و شکوفایی نمیرسد زیرا «فرایند تفکرنخستین» به زبان درونی هر فرد رخ میدهد و سپس به زبان گفتاری او ترجمه میشود.
پس این کودک معصوم مظلوم، مجبور است که با رنج و مشقت فراوان زبان فارسی را بیاموزد و سپس توانایی تفکر در زبان فارسی را اکتساب نماید.
کودکان در سنینی که باید فرصتی باشد برای تکامل ابعاد شخصیتی و رفتاری آنان ، به یکبار گرفتار امواج پراسترس و تنشزای ورود به اجتماعی میشوند که برای کودکان غیرفارس زبان به مراتب پرفشارتر از کودکان فارس زبان است زیرا آنها در کنار تنش ورود به مدرسه و حضور در جامعه و محیط بیرون از خانه و تنش ناشی از ورود به دوره آموزشهای رسمی ، باید استرس و اضطراب فراگیری و به کاربری اجباری زبان غیرمادری خود را نیز تحمل کنند .
مگر یک کودک هفت ساله ، چقدر تاب آوری دارد ؟ آیا سیستم آموزشی از مصیبتی که بر سر کودکان غیرفارس زبان، آوار میکند وخسارتی که به پتانسیلهای وجودی، زیستی و اجتماعی آنان میزند آگاه است؟
آیا این آگاهی و یا عدم آگاهی ، هر دو ظالمانه است یا ظالمانه نیست؟
کودکی را تصور کنید که زبان مادری او را قطع کرده باشند و در اثر آن
رابطه احساسی کودک با محیطاش محدود و سخت شده باشد، چون عملاً توانایی او در بروز عواطف و احساساتش، گرفته شده و فرایند تکاملی دریافت مفاهیم و ادراکات او متوقف شده است.
آیا این ناتوان و عقیم سازی احساسی و عاطفی در واقع نوعی توقف و عقیمسازی شخصیتی کودک هست یا نیست ؟ آیا چنین عملی ، غیراخلاقی و غیرانسانی هست یا نیست ؟
*قتلِ زبانِ مادری، عامل عقب ماندگی و محرومیت
هشتاد سال است که چنین ستمی ، کودکان غیرفارس را در موقعیتی ناعادلانه و نابرابر در چرخه رقابتی ناسالم و مسموم و دستکاری شده از طرف نهادهای قدرت، برای کسب فرصتهای اجتماعی و اقتصادی با فارس زبانان قرارداده است!
سیستمی که آموزش به زبان فارسی را تحمیل میکند ، فرایند تکامل ذهنی و شخصیتی حداقل نیمی از جمعیت مملکت را برای چند سال ، کُـند یا متوقف میکند تا فرصتهای آنان را به نفع کودکان فارس زبان، بِرُباید.
اینگونه است که استانهای محروم ، جعل و ساخته میشوند، چون فرصتهای عمومی برای فرایند توسعه یافتگی آنان به نفع فارس زبانان و مرکزنشینان، پیش فروش شدهاست!
جالب است که با تجاهل به اینکه قتلِ زبانِ مادری، موجب تخریب توسعه میشود، ما را به دنبال پاسخ معمای خود ساختهشان ، یعنی علت عقبماندگی ، توسعه نیافتگی و محرومیت در استانهای مرزی مانند آذربایجانغربی میدوانند!
عدم عدالت آموزشی ، یک بیعدالتی مخرب است که بر تمام تبعیضها و نابرابریهای سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی که مرکز گرایی و سایر عوامل در چندین دهه گذشته بر اقوام و ملیتهای غیرفارس ،مستولی کردهاست میچربد .
جلوگیری از زایش و شکوفایی زبانهای مادری و یا اختهسازی آن به انقطاع زبانی میانجامد و این انقطاع خصمانه در فرایند تکاملی تفکر کودکان ، ستم به حقوق انسانی و پَرپَر کردن شکوفه نوبرانه و غنچه ناشکفته اندیشه آنهاست.
*نژادپرستی منجر به قتل زبان مادری، تفاوتی با نسل کشی ندارد
آیا تحمیل یک زبان بر همه زبانهای مادری و برتری دادن جبارانه آن چیزی جز نژادپرستی است؟ و آیا این نژادپرستی منجر به قتل زبان مادری میلیونها انسان ، تفاوتی با نسل کشی دارد؟
زمانی که سیستم حاکم بر جامعه به تخریب زبان و از آن طریق به تخریب فرهنگ وهویت افراد برمیخیزد، باید آگاه باشد که نفرت و خشونت در ویرانههای هویت تخریب شده خانه خواهد کرد.
زیرا واضح است که زبانِ تحمیلی، نوعی مقاومت درونی در یادگیرنده ایجاد کند و در روح و روان او پتانسیلی را پدید آورد تا در زمان مقتضی ، انتقام هویت آسیب دیده و تحقیر شده خود را از تحمیلگران بگیرد.
تنگنظری و دریغ ورزی زبان مادری از انسانها و ایجاد محدودیت برای کاربران آن، مطابق نظامهای ارزش گذاری در تمام جوامع انسانی، امری خطا و محکوم است.
زبان مادری از ابتداییترین حقوق و آزادیهای بشر محسوب میشود و از نظر علم حقوق، هیچ انسانی حق ندارد آزادی انسان دیگر را محدود و مخدوش نماید ، مگر اینکه فردی به بهانه آزادی ، آنقدر پیش برود که آزادی او آزادی دیگران را محدود کند یا به مخاطره بیندازد.
پس تو به مثابه سیستم ، وقتی میتوانی آزادی من را محدود کنی که
آزادی من، همین حق را از دیگری بگیرد یعنی آزادی من، آزادی دیگری را محدود کند.
*زبان مادری من ، کدام آزادی تو را تهدید میکند؟!
حالا به من بگو ، زمانی که من به زبان مادری خودم سخن میگویم و مینویسم و میآموزم آیا آزادی کسی را که به زبان مادری خودش سخن بگوید و بنویسد و بخواند را میگیرم یا به خطر میاندازم ؟!
گفتن و نوشتن و آموزش من به زبان مادری خودم ، کدام آزادی تو و یا هر کس دیگری را گرفتهاست؟ در اینباره هر نوع آزادی تو مد نظر من است ، آزادی زبان مادری من، کدام یک از آزادیهای تو را تهدید میکند؟!
پس تو بر چه اساسی میخواهی و حتی حق داری، جلوی استعمال ، آموزش و ترویج زبان مادری من را بگیری ؟
مگر سیستم حاکم بر جامعه ما، خود را ملزم به «یونیورسال مورالیتی »(اخلاقیات جهانروا) نمیداند؟!
می دانی که ؟ در هیچکدام از احکام اخلاقی جهانروا که همه مکاتب و تمدنهای بشری قبول دارند، مجوزی برای اینکه تو جلوی کاربرد زبان مادری مرا بگیری و میلیونها نفر را از آزادی زبان مادریشان محروم کنی وجود ندارد.
طبق کدام مکتب اخلاقی، مجازاست که با محدود و محروم کردن انسانها از کاربرد زبان مادریشان، یک درد و رنج ویرانگر و تحقیرگر را بر آنان تحمیل کنند؟
آیا تو از نظام ارزشگذاری زیباییشناختی محروم هستی ؟!
آیا لااقل اینطور نیست که هر زبان ، دریچهای تازه از رنگ و نور و نوا به جهان میگشاید و این رنگارنگیها است که محیط را به لحاظ زیباییشناختی متبوعتر و حظ بشر را از محیط بیشتر میکند.
آیا تنوع صداها و نواها و رنگها تو را میآزارد ؟!
*چرا صدای ملکوتی ساز«قوپوز» تو را میآزارد
چرا به دنبال تک صدایی و سانسور نغمهها و شعرها و شورها و موسیقیها هستی؟ چرا صدای ملکوتی ساز«قوپوز» تو را میآزارد و تا ستم حقیر سانسور، پیش میبرد؟!
اگر ارزشگذاری مصلحتاندیشانه را مهمتر از همه موارد دیگر ارزشگذاری بدانیم ، متاسفانه تمام این مخالفتها و محدود کردنهای زبان مادری ،حتی توجیه مصلحتاندیشانه هم ندارد و نه تنها با نگرانیهای توهمی سیاسیِ مرتبط با هویت ملی و تمامیت ارضی ، قابل توجیه نیست که کاملا برخلاف سیاست حفظ وحدت ملی کار میکند ، بطوری که من هرگز قانع نشدهام که تعمدی در کار نباشد و دست دشمنان تمامیت ارضی از آستین سانسور زبان مادری ، بیرون نیامده باشد!
بیایید اینگونه فرض کنیم که ارزشگذاری مصلحتاندیشانه، کاری با ارزشگذاری حقوقی و اخلاقی و زیباییشناسی ندارد ، بلکه با سود و هزینه عملی کار دارد، پس باید روی هم رفته این کار فایدهاش بیشتر از هزینهاش باشد یا نباشد؟
آیا انسانهایی که در جغرافیایی زندگی میکنند اگر بتوانند همه مظاهر هویتی ، قومی ، آیینی و… خودشان را براحتی ترویج و جلوهگر نمایند، میل به جدایی از کشورشان را پیدا خواهند کرد یا مردمی که در کشوری زیست میکنند که حتی نمیتوانند با آزادی و بدون محدودیت ، زبان مادریشان را به کار ببرند؟
در نظرعُقَلایی ، میل و انگیزه جداشدن از کشور، برای کدام دسته بیشتر پدیدار میشود؟ در کدام سیستم حاکمیتی ، میل به تجزیهطلبی و گریز از مرکز برای انسانها بوجود میآید؟
به فرض که در میان ملت و قومی، میل به جداییطلبی و تجزیهخواهی و گریز از مرکز وجود داشته باشد ، آیا ضروری و رواست که ببینیم چرا میخواهند از مرکز بگریزند ؟ یا اینکه یک مشکل به نام منع از زبان مادری هم بر مشکلاتشان بیافزاییم؟ آیا آن مصلحتاندیشی که مدعیاش هستیم این است؟!
اگر کسی بخواهد از خاک کشورش جدا شود حتما در آن کشور، مشکلات و دردها و رنجها و محنتها و مشقتها و مرارتهای لاینحلی بر او تحمیل شده است، پس آیا راه حل عَقلانی آن، کاستن از این درد و رنجها نیست؟
این قضیه به آن میماند که انسانی را آزار و شکنجه کنند و وقتی از سر درد ، فریاد برمیآورد، بجای توقف شکنجه ، دهان او را هم ببندند تا فریاد نزند!
باورکنید، تحریم زبان مادری برطبق هیچ عقل سلیم و اندیشه مصلحت اندیشانهای به مصلحت نیست!
* ترنم در موسیقی ترکی به عنوان واژهای برای اشاره به تحریرهای هجایی به کار میرود.
گزارش از فیروزه خاوه
حجتالاسلام والمسلمین سید مهدی قریشی، نماینده ولی فقیه در آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه، در خطبههای نماز جمعه این هفته با تاکید بر نبوغ و ابتکار عمل دانشمندان ایرانی، اعلام کرد که دشمنان از نبرد سخت و حمله به ایران ناامید شدهاند و اکنون به نبرد نرم روی آوردهاند.
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان غربی و حوزه هنری آذربایجان غربی، به عنوان دو نهاد متولی فرهنگ و هنر در استان، در روز ۲ اسفند، که مصادف با روز جهانی زبان مادری و سالروز وفات دده کاتیب، شاعر بزرگ تورک آذربایجانی است، عملکردی غیرقابل قبول و غیرمسئولانه از خود نشان دادند.
اتاقهای مشترک ایران با کشورهای مختلف، بهمنظور توسعه تجارت، بازرگانی و فعالیتهای اقتصادی مشترک، از دهه ۷۰ به بعد با حمایت اتاق بازرگانی ایران تأسیس شدهاند. در این راستا، اتاق بازرگانی مشترک ایران و ترکیه نیز از دهه ۱۳۸۰ فعالیت خود را آغاز کرده است.
مدیرکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی آذربایجان غربی گفت: سه اثر از هنرمندان استانی به بخش داوری اصلی مرحله نهایی نهمین جشنواره سرو سیمین راه یافته، دو اثر به بخش هدایای دیپلماتیک و دو اثر هم به بخش آثار فاخر این جشنواره راه یافتند.
ارسال دیدگاه
قوانین ارسال دیدگاه