به‌نام ژنرال حسنی به‌کام آذربایجان؛

حماسه ۲ بهمن ۵۷ پیشکش اورمیه به پیشگاه وطن (قسمت ششم)

چه کسی می‌داند، طالع آذربایجان با نام غلامرضاحسنی گره خورده‌است یا سرنوشت او به تقدیر آذربایجان ، سنجاق شده‌است.

به گزارش پایگاه خبری قارتال نیوز، اما هر چه که باشد این مرد با چنان اقتداری نقش خود را در حماسه‌نامه بلند آذربایجان، ایفا کرده‌است که وطن اوره‌کدن اونا اوغول دئیب.

وطن منه اوغول دئسه نه دردیم

بویروقلار سیغیشمایان ایناددیم

چوخ قانادلار یوروب سالان قاناددیم

اولدوزلارا بارماق سیلکیب، داش آتدیم

نیظاملارا باش ایمه زدی نظامیم

قایالاری، هاچالاردی قودرتیم

بولودلاری پارچالاردی قودرتیم

شیمشکلری قیجالاردی قودرتیم

یورولاندا نور میضرابلی اوزانیم

او سئلابلار سئله لیییم یالانمیش

اوتن گونلر چالاغانمیش، چالانمیش

بیرجه گووره ک خاطیرلره قالانمیش

اونودا کی، ها چئویریم، ها سانیم…

وطن منه اوغول دئسه نه دردیم

خزه اولوب قایاسیندا بیتردیم

بو تورپاقسیز هاردا، نه واخت، نه دردیم

خزانیم دیر، خزانیم دیر، خزانیم

دونه نیمی دوشدن آسان دئییلم

دونه نیمه قبیر قازان دئییلم

اوره ییم سیز کلمه یازان دئییلم

نه قدر کی، اوز الیمدی یازانیم

« ممد آراز»

۲ بهمن سال ۱۳۵۷ نیز یکی از روزهای عمرعزیز آذربایجان است که به نام نامی«غلامرضا حسنی» فرزند فقید وطن ، رقم خورده‌است.

مبارزه علنی و مسلحانه او، آن هم در جنگی شهری تا آن روز اتفاق بی‌سابقه بوده اما شیخ غلامرضا حسنی مردی است که آذربایجان، بارها همراه او از ناممکن‌ها عبور کرده‌است.

امروز هم می‌شود و باید از روی رد قدم‌های مردانه او از ناممکن عبور کرد و آذربایجان را از تمام خواب‌های شوم بی‌تعبیر و اوهام پریشان بدخواهان عبور داد.

 

کیم بو جنّت وطنین اوغرونا اولماز کی فدا

کیم بو جنّت وطنین اوغرونا اولماز کی فدا

شهدا فیشقیراجاق تورپاغی سیخسان شهدا

جانی، جانانی، بوتون واریمی آلسین‌دا خدا

ائتمه سین تک وطنیمدن منی دونیادا جدا

روحومون سنده‌ن ایلاهی بودور آنجاق املی

دگمه‌سین معبدیمین کؤکسونه نامحرم الی

بو اذانلار کی شهادتلری دینین تملی (أشْهَدُ أَنَّ اَمیرالمؤمنین عَلِیًّا وَلِیُّ ٱللَّٰهِ)

ابدی یوردومون اوستون‌ده منیم اینله‌مه‌لی

در روز دوم بهمن سال ۵۷، برای اولین بار در جریان نهضت انقلابی ایران، درگیری مسلحانه شهری بین مردم و نیروهای نظامی رژیم اتفاق افتاد و مسجد اعظم اورمیه که کانون تجمع انقلابیون بود به توپ بسته شد در حالی که پیش از آن هیچ مسجدی مورد حمله و تخریب قرار نگرفته بود.

انقلابیان تحت فرماندهی ژنرال در آن روز با نیروهای مسلح رژیم درگیر می‌شوند و در جنگی خیابانی حتی تا مقابله در برابر تانک پیش می‌روند.

اما سازماندهی نیروهای انقلابی برای مبارزه مسلحانه تصمیمی نیست که آنی صورت گرفته باشد.

در نوشتار «ماموریت آذربایجان دهه چهل برای ژنرال » تا آنجا پیش رفتیم که پس از آن که حسنی به مجسمه شاه ، شلیک کرد به عنوان یک مجرم فراری تحت تعقیب قرار گرفت و اطلاعیه‌ای که مردم را به شناسایی و معرفی او دعوت می‌کرد با هلی کوپتر در شهر پخش شد …

باقی ماجرا را در خاطراتی که از شخص شیح نقل شده است پی می‌گیریم.

« بعد از ظهر همان روز به شهر بازگشتیم و برخی دوستان گفتند شما باید در جایی مخفی بشوید، گفتم : خیر، دیگر وقت این حرف و حدیث‌ها گذشته است، عقب نشینی و فرار دیشب کافی است و ما باید از امروز جنگ مسلحانه را آغاز کنیم.

از نیروهای انقلابی دعوت کردیم تا در مسجد اعظم اجتماع کنند و به ما ملحق شود.

ما باید مسجد و اطراف آن را سنگربندی می‌کردیم و به این ترتیب در برابر کماندوهای مسلح شاه مقاومت نشان می‌دادیم.

در عرض چند ساعت تمام پیشنهادهای من تحقق یافت و اقشار مختلف مردم بسیج شدند و با وانت‌بار و خودروهای شخصی، شن، ماسه، گونی و آجر آوردند و پشت بام و اطراف مسجد را با گونی‌های پر از شن سنگربندی کردیم.

در خیابان‌های اطراف که به مسجد منتهی بود، درختان و چوب‌های بزرگ و سنگینی ریختیم تا به خیال خودمان مانع از حرکت و پیشروی تانک‌ها به سوی مسجد شویم و راهها را به روی نیروهای مسلح شاه ببندیم.

روبه‌روی مسجد، هتل چهار یا پنج طبقه‌ای قرار داشت که صاحب آن مردی ثروتمند از اهالی تبریز بود؛ وی آدم بدی نبود و نمازخوان و ظاهرالصلاح بود.

از او خواستم پشت بام هتل را در اختیار ما قرار دهد تا ما آنجا را هم سنگربندی کنیم، چون موقعیت بسیار مناسبی داشت، اما او ترسید و اجازه نداد؛ البته آن وقت جای ترس هم بود و نباید وی را ملامت کرد.

حتی پیشنهاد پول دادم و باز هم نپذیرفت و در سمت دیگر مسجد اعظم، بانکی قرار داشت که بچه‌ها بعد از غروب از پشت بام آن بالا رفتند و یک سنگر با یک تیرانداز مستقر کردند.

با اینکه از یک سمت بانک به دو طرف خیابان امام فعلی و از طرف دیگر آن به خیابان عسگرآبادی کاملاً تسلط داشتیم ولی موقعیت هتل بهتر از بانک بود.»

غلامرضا حسنی در بخش  دیگری از یادآوری فضای آن روز می‌گوید: «هرچه امکانات و تجهیزات بود در جهت استحکام پایگاه نظامی مسجد اعظم به کار گرفتیم و با چهل ، پنجاه نفر مسلح و جمعی از مردم آماده نبرد شدیم»…

ناگهان صدای غرش تانک‌ها از دور به گوش می‌رسد و ژنرال دستورات لازم را صادر می‌کند «به دستور من افراد مسلح در پشت سنگرهای خود قرار گرفتند. تانک‌ها درختان و سایر موانع را شکستند و به محوطه نزدیک شدند؛ ۶ تانک بود و تعداد زیادی نیروهای پیاده نظام ارتش آنها را همراهی می‌کردند».

 

هوا به شکل ظالمانه‌ای سرد است

تمام این فضا و اتفاقات را در یک روز زمستانی از آن زمستان‌های مشهور آذربایجان و اورمیه تصور کنید در هوایی که به شکل ظالمانه‌ای سرد است .

از آن سرماهایی که انگار، بخار نفس‌ها یخ می‌زند، اما مجاهدان به دلگرمی شیخ مصمم هستند تا به قیمت جان به روزگار سرد ستم پایان دهند …

آچیل سحر

آچیل سحر، اویان گونش

آچیل بو سون نفسده

بو قارانلیق قفسده

سن ‌ایله من تاپیم‌یئنی حیات

ایشیقلارین ساچیلسین

چیچک‌لریم آچیلسین

بو ائللره باغیشلاسین نجات

من …

صبح آچیلارکن

کئچمه‌لی‌یم توفانلاردان

ال اوزوب جاندان

بو ائللردن، انسانلاردان

من ‌یانماسام

سن ‌یاناسان

بیز‌ یانماساق

هانسی آلاولار ‌ایشیق سالار

بو ‌یوللارا؟

… آه!

گونش دوغار

گولر حیات

چیچک‌لنر بو کاینات

آغلاما ‌ای گؤزه‌لیم

آغلاماقدان بیر کس

تاپمامیشدیر چاره

سیل گؤزون ‌یاشین

گول ائللرله بیرلیک‌ده

آزاد اول بو دیرلیک‌ده

شادلیق‌ یاغدیر غمگین ائلیمه

سیل گؤزون ‌یاشین

گول بو شآن باهار گولسون

هر بیر لاله‌زار گولسون

حیات وئرسین سولغون گولونه

«استاد کریم مشروطه‌چی»

شیخ با آن قامت استوار، بر پشت بام مسجد ، کنار گنبد ایستاده است.

در حالیکه یک اسلحه کلاشینکف در دست دارد و عکس العمل نیروهای رژیم و حرکت تانک‌ها را رصد می‌کند ، ناگهان تانک اولی که در جلو حرکت می‌کرد، یک توپ به سمت گنبد شلیک می‌کند.

« نمی‌دانم هدف اصلی همان گنبد بود یا می‌خواست مرا بزند.

گلوله توپ درست از یک متری بالای سرم عبور کرد و به گنبد اصابت نمود و بعد از آن طرف گنبد خارج شد»

در این هنگام یک عده لباس شخصی به عنوان «شاه دوست» در میان نظامیان ، ظاهر می‌شوند و شعار «زنده باد شاه» سر می‌دهند .

«دوستانم از شدت خشم بدنشان می‌لرزید، اول خیال کردم از ترس اینطور شده‌اند، اما خطاب به من گفتند: حاج آقا چرا دستور تیراندازی نمی‌دهید و گفتم نیازی به دستور نیست بزنید»

سربازان که فریاد دستور شلیک را می‌شنوند ، فورا روی تانک و اطراف آن را خالی می‌کنند و مجاهدان ، تانک را به آتش می‌بندند.

شیخ وقایع آن روز را سکانس به سکانس به تصویر می‌کشد و وقتی این جملات را می‌خوانی متوجه می‌شوی که چقدر افسوس  و چقدر سوال وجود دارد که چرا تا کنون سریال.ها و فیلم های سینمایی مختلف در مورد این وقایع کم نظیر ساخته نشده است؟!…

« از پایین چند نفر از دوستان بر روی تانک اولی کوکتل مولوتوف انداختند و تانک بلافاصله آتش گرفت.

لوله تانک که قبلاً به طرف ما و مسجد بود ، بی‌اختیار چرخید و به سمت هتل قرار گرفت؛ تانک دومی از پشت رسید و ما را به رگبار مسلسل بست.

من زمینگیر شدم و طرف راست من ، پسرم بود که در میان ما فقط او یک تفنگ ژ- ۳ داشت و بقیه دوستان کلاش داشتند؛ طرف چپ‌ام هم مرحوم حاج موسی بود.

به آنان گفتم که هر ۲ به طور همزمان به روی تانک‌ها آتش بریزند و تیراندازی کنند و در چند لحظه اینها انصافاً غوغا کردند و طوفان به پا شد.

تانک سومی، چهارمی، پنجمی و ششمی آمدند و بین تقاطع خیابان پهلوی و عسگرآبادی (خیابان امام و بعثت امروزی) قرار گرفتند و ما پنج نفر در بام بودیم.

من، پسرم، حاج موسی، حاج محمد و یک نفر دیگر که اسمش را فراموش کرده‌ام و چند نفر دیگر هم در بام بانک بودند؛ بقیه افراد به همراه مردم ، اطراف تانک‌ها را محاصره کردند، بطوری‌که زمینگیر و مجبور به عقب‌نشینی شدند.

البته اگر می‌خواستند بمانند و با ما بجنگند می.توانستند چون آنان امکانات و نیروی زیادی داشتند …»

در این نبرد حماسی، دو نفر از مردم شهر ، شهید و چندین نفر زخمی و تعدادی هم از سربازان و درجه‌داران کشته و زخمی می‌شوند و یک تفنگ ژ-۳ هم به غنیمت نیروهای انقلابی درمی‌آید ؛ با احتساب این تفنگ حالا افراد ژنرال دوقنداق، اسلحه ژ -۳ دارند.

مردم با تعجب با چشم خود فرار تانک‌ها از برابر مجاهدان را می‌بینند،  وشور و هیجان در شهر می‌پیچید .

بعد از ظهر همان روز مردم و مجاهدان ، مراسم تشییع شهدا را برگزار می‌کنند و پیکر شهدا به سمت باغ رضوان تشییع می‌شود.

ژنرال به افراد مسلح گفته است که به صورت نامحسوس در مراسم تشییع، حاضر شوند و گوش به فرمان باشند تا اگر نیاز شد، اسلحه‌ها را بیرون بیاورند.

«فرد دیگری هم از برادران مسیحی ما در همان ایام به شهادت رسیده بود، به طور دقیق یادم نیست که همان روز یا چند روز بعد از این واقعه بود.

بالاخره شهید مسیحی تازه مسلمان شده را در کنار دو شهید دیگرمان دفن کردیم و آنها جزو اولین شهدای انقلاب اسلامی اورمیه به شمار می‌روند.

هنگام دفن شهدا برای حاضران سخن گفتم و ضمن بیان ارزش و اهمیت مقام شهید و شهادت به ادامه راه شهدا که همان ادامه انقلاب و ایثار و فداکاری بود، تاکید کردم»

در این هنگام افراد مسلح حاضر در مراسم، سلاح‌های خود را از زیر لباس‌هایشان بیرون می‌آورند و با یک حرکت هماهنگ و حماسی از سخنان شیخ حمایت می‌کنند.

تهیه اسلحه برای دفاع از آذربایجان واجب است

حجت الاسلام محمد فخری، مبارز انقلابی نیز در مرور خاطراتش از آن مقطع تاریخی می‌گوید: با توجه به شرایط سخت آن دوران و فشار طاغوت بر مردم در آذرماه سال ۵۷ در مسجد اعظم ارومیه جلساتی برگزار می‌شد که مجاهد غلامرضا حسنی پیشنهادی در این مسجد مطرح و اعلام کردند آذربایجان از سایر استان‌ها متفاوت است و ممکن است افراد شرور از این موقعیت سوٕاستفاده کرده و به مردم آسیب برسانند .

این مبارزه انقلابی ادامه داد: بنابراین ایشان از مردم درخواست کردند که آگاه و هوشیار باشند و مردم را به تهیه اسلحه تشویق کردند.

حجت الاسلام فخری بیان می کند: شیخ غلامرضا حسنی اعلام کردند ، تهیه اسلحه برای دفاع از ناموس و خانواده و استان و مبارزه با رژیم طاغوت واجب است .

وی ادامه می‌دهد : در ۲ بهمن ۱۳۵۷ نظامیان رژیم پهلوی به فرماندهی «سرهنگ دوم هوشنگی» که معاونت لشکر ۶۴ ارومیه را برعهده داشت، اقدام به آوردن تانک به خیابان‌ها نمود و مسجد اعظم پایگاه انقلابیون را به توپ بست.

 

مردم به حجت الاسلام حسنی لقب ژنرال داده بودند

کریم حنیف، یکی از مبارزان انقلابی حاضر در دوم بهمن به خبرگزاری ایرنا گفته است : مردم به حجت الاسلام حسنی لقب ژنرال حسنی داده بودند؛ قبل از انقلاب با تعدادی در اورمیه گروهی تشکیل دادیم و از سال ۱۳۵۷ به صورت رسمی گروه مسلح مبارزان ژنرال شکل گرفت.

 

مبادا نوامیس مردم به دست منافقین بیفتد

نصرالله اسداللهی از مجاهدان دوم بهمن و همرزم شهید چمران به «خبرگزاری فارس» گفته است: حاج غلامرضا حسنی معتقد بود با ضعیف شدن دولت در تهران ممکن است مردم آذربایجان ، دچار مشکل شوند و نوامیس مردم به دست منافقین بیفتد، بنابراین لازم بود نیروهای انقلابی قدرت خود را تقویت کنند و صحنه مبارزه را ترک نکنند و با این هدف به رهبری فرماندهی مجاهد نستوه حاج غلارضا حسنی اقدام به مسلح کردن گروه‌ها کردیم .

وی ادامه می‌دهد به طریقی مطلع شدیم سخنرانی یکی از مقامات ارتشی رژیم شاهنشاهی ، نظامیان را علیه مردم تحریک کرده‌ است و در تاریخ ۳۰ دی ماه تعدادی تانک از پادگان قوشچی به پادگان اورمیه انتقال داده شده است، این خبر را به بعد از ظهر یکم بهمن به گوش حاج حسنی رساندم و ایشان اطلاع دادند برای تصمیم گیری در مسجد دور هم جمع خواهیم شد و در این جلسه حاج آقا دستور دادند صبح روز فردا ، نیروها و مبارزان انقلابی روبروی مسجد اعظم جمع شوند ».

صبح روز دوم بهمن ، قبل از طلوع آفتاب ، در حدود ۲۰۰ نفر ازمجاهدان در خیابان‌ تجمع می کنند، رفته رفته با طلوع آفتاب به اجتماع مردم افزوده می‌شود ،همزمان حدودا ۵۰۰ نفر هم از طرفداران رژیم ، تجمع کرده و شعار «زنده باد شاه» می‌دهند.

حدود ساعت ۹ صبح، تانک‌های ارتشی از سمت خیابان ایالت به سمت مسجد اعظم حرکت می‌کنند و درگیری‌ها تا ساعت یک ظهر ادامه پیدا می‌کند.

نصرالله اسداللهی در ادامه خاطراتش می‌گوید: این اتفاق تا عصر همان روز به تمام استان‌های کشور مخابره شده‌بود و عصر که در حال گشت زنی بودم  یکی از مغازه‌داران به ما اطلاع داد در اصفهان مردم این شهر در دیوارها نوشته‌اند« زنده باد مردم مسلح اورمیه که تانک‌های رژیم را مجبور به فرار کرده‌اند»

تنها ره رهایی جنگ مسلحانه

حاج «حمید فاسونیه چی» یکی از مبارزانی است که در راه پیروزی انقلاب، دست به اسلحه برده‌است.

فانوسیه‌چی در گفت‌وگو با خبرگزاری «فرهنگ رضوی» با تاکید بر این نکته که «در آن موقع کسی غیر از آقای حسنی و بنده اسلحه نداشت»، توضیح می‌دهد: شعار «تنها ره رهای جنگ مسلحانه» غالبا هنگام مواجهه تظاهرکنندگان با نیروهای مسلح شاه سر داده می‌شد.

آقای حسنی برای تحقق این شعار از مردم خواست تا کمک مالی کنند و در کمال ناباوری فقط در طی دو روز، مبلغ یک میلیون و ۵۹ هزار تومان پول جمع شد و خوشبختانه قرعه خرید اسلحه به نام اینجانب افتاد.

 

رژیم هر صدای حق‌طلبانه را در گلو خفه می‌کرد

فاسونیه‌چی به جو رعب و وحشت و لزوم مخفی‌کاری برای برگزاری جلسات محرمانه و مخفیانه برای پیشبرد انقلاب در اورمیه اشاره می‌کند و می‌گوید: رژیم شاه در آن دوران خفقان، هر صدای حق‌طلبانه را در گلو خفه می‌کرد و ما مجبور به برگزاری جلسات در مکان‌های مختلف بودیم و غالباً در خانه‌ها این جلسات را برگزار می‌کردیم.

به گفته وی، فقط ۱۳ نفر که در این جلسات حضور می‌یافتند و شش ماهی بود که هر شب در یک خانه و یا در یک مسجد جلسه برگزار می‌کردیم. در این جلسات که شب‌ها در روستای بزرگ‌آباد روستای آقای حسنی یا در مساجد و یا در خانه‌های مورد وثوق در شهر برگزار می‌شد، آقایان مولودی، رضوی، صاحب‌الزمانی، ناصحی، سید حمزه، فوزی، سید حمید عدنانی نیز حضور می‌یافتند و همواره اقدامات عوامل و مزدوران شاه مورد بررسی قرار می‌گرفت…

 

گزارش مطبوعات از حماسه دوم بهمن اورمیه

«روزنامه کیهان »در گزارشی مفصل این حادثه را این‌گونه مخابره کرد: «روز دوم بهمن ابتدا یک گروه ۵۰۰ نفری درحالی‌که عکس شاه را در دست داشتند، در خیابان پهلوی رضائیه ،تظاهراتی به نفع رژیم برپا کردند. دقایقی بعد یک تانک ارتشی همراه با تعدادی درجه‌دار به آنان ملحق شدند و آن‌ها هم شروع به تظاهرات کردند. در همین حال هزاران نفر از مردم رضائیه که در مسجد اعظم گرد آمده بودند، تصمیم گرفتند مانع تظاهرات طرفداران شاه شوند و در خیابان پهلوی مقابل آنان صف‌آرایی کردند.

در این هنگام چند تانک و خودروی نظامی به حمایت از موافقان وارد شهر شدند و مخالفان پس از مدتی مقاومت متفرق شدند. اما زد و خورد و تیراندازی تا ساعت یک ظهر به شدت ادامه داشت.

بنا به اظهارات شاهدان عینی ۴ کشته و ۱۷ زخمی با آمبولانس به بیمارستان شیر و خورشید انتقال یافت و بقیه مجروحین و کشته‌شدگان توسط آمبولانس و اتومبیل‌های شخصی از صحنه خارج شد. شیشه‌های اغلب ساختمان‌های مجاور خیابان پهلوی به علت اصابت گلوله یا سنگ شکسته شد.

گزارش شاهدان عینی از رضائیه حاکی است که صدای تیراندازی تا نیمه‌های شب شنیده می‌شد. گروه کثیری از مردم رضائیه در خیابان پهلوی با ایجاد مانع و آتش‌زدن لاستیک، شعارهایی علیه رژیم سر می‌دادند.»

این روزنامه در ادامه گزارش خود حادثه فوق را این‌گونه منعکس کرد: «صبح دیروز در خیابان پهلوی به دنبال بروز این حوادث، مأموران جلوی اتومبیل‌ها را می‌گرفتند و از آنها می‌خواستند عکس‌های آیات عظام را از روی اتومبیل‌هایشان بردارند. راننده یکی از تاکسی‌ها که از این دستور سرپیچی کرده بود، با شلیک مأموران کشته شد.

مردم رضائیه که در داخل مسجد اجتماع کرده بودند، با تیراندازی مأموران سراسیمه به هر سو می‌دویدند و ناگهان شلیک یک توپ موجب آن شد تا گنبد فیروزه ای مسجد به شدت آسیب ببیند. تیراندازی به روی مسجد مزید بر خشم مردم شد و دقایقی بعد از گوشه و کنار خیابان‌ها مردم خشمگین به راه افتادند.

در این هنگام یکی دو تن از مأمورین که مسلح بودند به سوی مردم تیراندازی کردند. خیابان پهلوی تبدیل به میدان جنگ شده بود و مردم و سربازان هرکدام در یک گوشه‌ای سنگر گرفته بودند…

«روزنامه اطلاعات »نیز در گزارشی جزئیات بیشتری را از این جنایت افشا کرد. این روزنامه رسماً به حضور نظامیان و با عنوان «شورشی»، اشاره کرده تیراندازی توسط آنان به مردم را تأیید کرد: «صبح امروز ۲ بهمن، یک تانک مسلح به مسلسل چرخان، وارد خیابان پهلوی رضائیه شد و در یک رفت‌وبرگشت، کلیه فروشگاه‌ها و مغازه‌ها بسته شد. سپس عده‌ای از مأموران شورشی شهربانی و ارتشی رضائیه درحالی‌که مسلح بودند، به خیابان ریختند و شروع به تیراندازی کردند. عده‌ای چماق به‌دست نیز مأمورین را همراهی می‌کردند. مأمورین در مسیر خیابان‌ها در حالی که تیراندازی می‌کردند، تمام عکس‌های امام آیت الله را از پشت شیشه‌های فروشگاه‌ها برداشته پاره می‌کردند. همچنین تانکی وارد چهارراه عسگرآبادی این شهر شد و جمعیتی را که در جلوی مسجد اعظم اجتماع کرده بودند به گلوله بست.»…

خلاصه اینکه حماس مردم اورمیه که حکایت از روحیه متهور و بی باک مردم آذربایجان دارد در روز دوم بهمن سال ۵۷ ، باب تازه ای را در تاریخ مبارزات مردمی گشود که تا زمان لازم برای برقراری امنیت وحفظ خاک مقدس آذربایجان از هرگونه تجاوز و طمع ، باز خواهد ماند…

پایان بخش ششم/ ادامه دارد…
گزارش از فیروزه خاوه