به‌ نام ژنرال حسنی به‌ کام آذربایجان؛

رشادت‌هایی که نباید فراموش شوند

ماه بهمن درآذربایجان‌غربی و خصوصا اورمیه، بغیر از اینکه ماه دوم زمستان و مامور نزول اجلال رحمت آسمانی است تا خیال خاک مقدس آذربایجان، بیاساید از نوید جاری شدن چشمه‌ها و شکوفه‌ها در بهار و مضاف برآن به عادت چندین سال اخیر، بهمن ماه امسال نیز دلشوره اورموگولو و حیات بیست میلیون نفوس گره خورده به تقدیر آن، چشم به آسمان خواهد داشت تا ببارد و راه براندیشه‌های خشک ببندد.

به گزارش پایگاه خبری قارتال نیوز، اما بهمن در آذربایجان، مرورگر خاطره رشادت‌هایی است که هرگز نباید فراموش شوند.

ماه بهمن، قبل از اینکه به دهه‌ای که فجر نامگذاری شده برسد و جشنواره‌ها و فستیوال‌ها را راه بیندازد که راه بیفتند و به کجاها روند و چه بودجه‌ها میل و حیف کنند ! و… از آذربایجان و اورمیه می‌گذرد و باشکوه‌ترین هیبت زمستان، بر سر مزار شیخ «غلامرضا حسنی» می‌ایستد و با خلوص و ارادت و ادب فاتحه می‌خواند بر آن قامت رشید اکنون خفته در خاک وطن …

کتاب انقلاب و ۲۲ بهمن از «بسم الله قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرالظّالِمین» در روز دوم بهمن با نخستین مبارزه مسلحانه علیه حاکمیت استبدادی محمدرضا شاه پهلوی در اورمیه با شعار «تنها ره رهایی ، جنگ مسلحانه» آغاز می‌شود.

قیام مسلحانه‌ای که اقتدا می‌کند به مردی از روستای«زورگ آوا» (بزرگ آباد) اورمیه به نام حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی معروف به مُلاحسنی. آقای حسنی یکی از شخصیت‌های تاثیرگذار و کم نظیر آذربایجان است و ضرورت دارد نسل اکنون که باید متوجه وظیفه میراث‌داری از هویت سرزمینی خود باشند با شخصیت ایشان بعنوان بخشی از هویت معنوی و تاریخی آذربایجان آشنا شوند و البته این آشناسازی علاوه بر والدین و معلمان آگاه، قسمی از رسالت رسانه‌های مستقل و مردمی آذربایجان است.

حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا حسنی از اوایل دهه ۱۳۴۰ امامت‌ نمازجمعه در زادگاه خود را برعهده داشته و از اولین سال‌های بعد از انقلاب تا سال ۱۳۹۲ امام جمعه اورمیه بوده‌است و البته حتی از خیلی سال‌ها قبل از انقلاب، رشادت‌ها و فداکاری‌های بسیاری برای خاک آذربایجان انجام داده‌است و تا زمانی که زنده بود خواب دشمنان آذربایجان از خوف ایشان، پریشان بود…

اما متاسفانه در دوران تسلط ادبیات دوم خردادی، سوژه‌ای برای مطبوعات افراطی دوم خرداد شد.

خطبه‌های انتقادی حسنی در دوره اصلاحات، بازتاب‌های زیادی در روزنامه‌های آن زمان داشت؛ خصوصا روزنامه «صبح امروز» که خطبه‌های ایشان را منتشر می‌کرد.

اینگونه شد که نسل جوان بعضا حسنی را با نوشته‌های استهزا آمیز و طنزهای سخیف روزنامه‌های دوم خردادی می‌شناسند، اما از نقش مردانه او در غائله کردستان  و حضور مداومش در جبهه‌های جنگ تحمیلی و حفظ آذربایجان دربرابر حزب دموکرات، کومله، خلق مسلمان، تروریست‌های پژاک و بسیاری از مسائل و رخدادهای دیگرآگاهی ندارند و تصویری که از ایشان در ذهن نسل جوان ترسیم شده است نتیجه این رفتار مغرضانه و ستمی بود که مدعیان آزادی و عدالت در حق این مرد وارسته روا داشتند.

این در حالی بود که ایشان حتی یکبار هم از آن رسانه‌ها به مراجع قانونی شکایت نکرد و با سعه صدر با آنان برخورد نمود…

ریشه و آبشخوره تمام قیام‌ها و انقلاب‌ها که کاوش شود می‌رسد به ظلم وستم و علت‌العلل همه آنان ناعدالتی و تبعیض است، چه آن انقلابی که در معدود دفعات شکل‌گیری خود در سراسر تاریخ بشریت به سرانجام سزاواری که مطلوب توده‌های رنجبر است رسیده و چه آنکه به دلیل دستکاری‌های استثمار و سرمایه‌داری از مسیر خود منحرف و مصادره شده است.

همه انقلاب‌ها از استبداد و بیداد شروع می‌شوند و هرقدر توده‌ها آگاه‌تر باشند و شعور و خرد جمعی غالب باشد، انقلاب کمتر مغلوب جریانات قدرت و فساد می‌شود …

اما در هر صورت همیشه یک نفر هست که در پیشاپیش قیام حرکت می‌کند و باید که شور انقلابیان با شعور او کام خود را به حلاوت عدالت شیرین کند.

کوشش و پویش آذربایجان و اورمیه در آن روزهای بیم و امید، از روی ردپای حسنی وقدم به قدم با او پیش می‌رفت .

پس لازم است زوایای شخصیت ایشان تا حد امکان در نور حقایقی که در خاطرات و نوشته‌ها بر جای مانده‌است روشن شود تا عیاری باشد که مردان مدعی وطن پرستی و هویت طلبی که در بزنگاه‌های انتخابات به دنبال رای و تایید مردم هستند، خود را با آن بسنجند و معیاری باشد برای مردان و زنان این سرزمین، زینهار که مهر تایید بر پای کارنامه مردنمایان نامرد نزنند و همچنین مقدمه‌ای باشد برای بازنگری و یادآوری اتفاقات ۲ بهمن ۱۳۵۷ اورمیه…

مطالبی که در چندین نوشتار در مورد پیشینه و سوابق مجاهد انقلابی، حاج غلامرضا حسنی از «رسانه قارتال نیوز» منتشر می‌شود، هر زمان که نیاز باشد با دریافت خاطرات و مستندات هموطنان آذربایجانی ویرایش و تکمیل خواهد شد.

▪️من از دوازده سالگی اسلحه به دست دارم!

خانم «عفت عرب لوی ثانی» همسرحاج آقا حسنی در خاطراتی که از ایشان نقل کرده می‌گوید: «از روز اول ازدواج‌مان متوجه شدم که حاج‌آقا همیشه یک اسلحه‌کمری را همراه خودشان حمل می‌کنند»…

وقتی بانو عفت عربلو از مسلح بودن آقای حسنی می‌گوید، باید متوجه باشیم آنچه این حمل اسلحه را برای ایشان برجسته کرده که آن را در خاطراتشان نقل کنند، صرف داشتن اسلحه نیست زیرا بانو عفت در خانواده مجاهد و مبارز، پرورش یافته است.

ایشان خواهر شهید «جواد عربلوی‌ثانی» است که بعد از سال‌ها مبارزه مسلحانه در جبهه‌های جنگ و در مقابل گروهک‌های تروریستی در آذربایجان به همراه پنج نفر از همرزمانش توسط گروهک تروریستی دموکرات در تاریخ یازدهم مهر ۶۵ در جاده سِرُو به شهادت رسید .

مجاهد نستوه حسنی، انس خاصی با سلاح داشته، گویی که سلاح بخشی از وجود او و پاره‌ای از تن اوست و یار و قرینی شده که جدایی از او برای ایشان ممکن نیست .

محتملا چنین سطح قرابت و دلبستگی به سلاح برای بانو، تازگی و حتی جاذبه داشته‌است.

خانم عربلو در گفتگو با روزنامه جوان در ۲۷ اردیبهشت سال ۱۴۰۱ اشاره‌ای ضمنی به دلیل آن دارد.

«از روز اول ازدواج متوجه شدم که همیشه یک اسلحه کمری را همراه خودشان حمل می کنند. دراین باره سؤال کردم، گفتند: (من از دوازده سالگی، اسلحه به دست دارم!…)».

بانو علت مسلح بودن همسر خویش را اینگونه توضیح می‌دهند:

«حاج آقا از ستمی که در دوره سیاه رژیم پهلوی به رعیّت می‌شد، خاطرات خیلی بدی داشتند. در آن دوره همیشه در فکر بودند که چگونه با ظلم مقابله کنند و با آنها بجنگند.

از همان دوران، به جوانان روستا آموزش اسلحه می‌دادند. آنها را برای یادگیری به کوه «ماه داغی» می‌بردند و عکس شاه را برای تمرین تیراندازی به آنجا نصب می‌کردند و آن را مورد هدف گلوله قرار می‌دادند.

بانو ادامه می‌دهد: حاج آقا حتی موقع خواب هم اسلحه را زیر بالش خود می‌گذاشتند! در میهمانی، کشاورزی و تمام لحظات زندگی، اسلحه همراهشان بود. آن قدر اسلحه به دست گرفته بودند که انگشت دستشان، حالت خمیده به خود گرفته بود!»

ملا حسنی، تیرانداز ماهری هم بوده خودش در این باره گفته است: «من در ۵۰ ، ۶۰ متری می‌ایستادم و نشانه می‌رفتم و دقیقا نوک سیگار را می‌زدم.» (خاطرات حجت‌الاسلام غلامرضا حسنی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴، ص ۱۲۶)

اما چنین مردی با چنین خصایل و جسارت ذاتی چگونه و تحت چه شرایطی در دامان آذربایجان، پرورش یافته‌است؟…

پایان بخش اول/ ادامــــه‌دارد….

گزارش از فیروزه خاوه