به گزارش پایگاه خبری قارتال نیوز، پاسداری از آذربایجان عزیز، ایجاب میکرد شیخ حسنی ، چهره خشن و تزلزلناپذیر به خود بگیرد، حسنی باید که مانند قلعهای نفوذ ناپذیر میبود این را آذربایجان ، نیاز داشت .
حسنی مجبور بود فرزند رشید خود را به دست عدالت بسپارد (عدالتی که البته آنطور که در بخش های بعدی این سلسله نوشتار به آن اشاره خواهیم کرد چندان عادلانه حکم نکرد) چون حسنی مجبور بود ابتدا و قبل از هر چیزی، پدر آذربایجان باشد.
آنکه آب در دل آذربایجان تکان نخورد، آنکه کوهساراناش سرپُرغرور به فلک برکشند ، آنکه دریاچهاش با اعتماد به فداییانی چونان او، گاه مستانه بخروشد و گاه چین در دامان بلندش بیندازد و با ناز بخرامد، بدون ترس از نگاه نامحرم و ناپاک کومله و پژاک و تروریسمی که همواره چونان جانوری هار ، چشم به قامت نازنین وطن دوخته است ، شیخ را بر آن وامی داشت که خواب بر چشم خود حرام کند تا خاک بر چشم حرامیان اندازد .
خدا غلامرضا حسنی را قرین رحمت کند که تا زنده بود، آذربایجانغربی، سرخوشی غریبی داشت از جنس اعتماد کودک به دستان سترگ و همیشه در دسترس پدر…
جان آذربایجان و جان زُعما و عقلا و جوانان غیور تُرک .
مبادا و مبادا که تفنگ شیخ ، یک آنی با خشاب پُر و ضامن کشیده بر دوش مجاهدان جسور آذربایجان نباشد…
شاید و حتما بازخوانی و یادآوری شیوه زندگی مجاهدانه او برای جوانان، نوجوانان و کودکان این مرز و بوم لازم و ضروری است.
در بخشهای قبلی، چند مقطع از زندگی دلیرانه او را از روزگار نوجوانی و مبارزه با زروبیگ تا زمانی که در سال ۱۳۳۴ توسط آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری، کسوت روحانیات پوشید و به آذربایجان، اورمیه و روستای زادگاه خود بازگشت خواندیم ، اکنون نگاهی می اندازیم به ادامه مبارزات او تا دوم بهمن مشهور آذربایجان .
حسنی در قامت یک فرمانده ، نقش رهبری آذربایجان را از دههها مانده به پیروزی انقلاب بر دوش کشید و سراسر زندگی شریفاش مبارزه و جهاد بود از سالهای نوجوانی تا دم مرگ و هنوز هم آذربایجان به معجزه و افسانهای باور دارد که شیخ با آن قامت رشید کمنظیر با آن تفنگ آشنا به چشم اغیار، هر زمان که ایجاب کند ظاهر شود و دمار از روزگار هر آنکس که ادعای ارضی نسبت به خاک وطن دارد، برآورد…
ملاحسنی در مبارزه با نظام ظالم پهلوی ، چنان با قاطعیت و شجاعت رفتار کرد که رژیم از کنترل او عاجز ماند.
نقل است، حجت الاسلام حسنی یک روز، در بالای منبر بهطور غافلگیرانه یک کلاشینکف از زیر عبای خود درمیآورد و میگوید: مردم، این یک تفنگ است، نوک مگسک، قلب دشمن ! مردم با دیدن این صحنه بههیجان میآیند و از آن تاریخ مردم اورمیه بهسرعت مسلح میشوند؛ از آن زمان نسلها عوض شده و پدران درگذشتهاند ، اما مردم باید بدانند اکنون و آینده آذربایجان تا ابد به سپر سینهها و اندیشههای مسلح در برابر دسیسههای دشمنان نیاز دارد…
حسنی در سال ۱۳۳۴ در کسوت روحانی به وطن باز میگردد و در
در سال ۱۳۳۸ موفق به بازکردن دفتر ازدواج و طلاق میشود .
خود ایشان در این باره میگوید: «این کار اصلا برای کار درآمدزایی نبود و صرفا برای آن بود که در این زمینه اوضاع بسیار وخیم بود»
ایشان به عنوان یک روحانی بر خود فرض میداند تا به نابسامانیهایی که در زمینه عقد و ثبت ازدواج و طلاق وجود داشته و تبعات آن مسئله برای مردم منطقه خاتمه بدهد و گرنه غلامرضا حسنی میتوانسته صد سال در روستای خود مثل خانها بنشیند و به زندگی مرفه ارباب رعیتی بپردازد و مثل خیلیهای دیگر از استثمار دسترنج مستضعفان ارتزاق نماید.
حسنی متاثر از شیوه شیخ محمدامین سُلدوزی
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد فخری، در مطلبی که در سایت «پژوهشکده تاریخ معاصر» به ثبت رسیده است در مورد شیخ غلامرضا حسنی می گوید:
همانطور که خود آقای حسنی هم در کتاب خاطراتشان نوشتهاند، ایشان راه مبارزه را از اوایل دهه ۱۳۳۰، که در حوزه علمیه قم بودند، شروع کردند.
حجت الاسلام فخری نقل به مضمون نوشته ایشان میگویند: «یک روز خبر آوردند که شهید سیدمجتبی نواب صفوی، میخواهد در مدرسه فیضیه سخنرانی کند، شیوه بیان شهید نواب صفوی، فوقالعاده روی من تأثیر گذاشت و از همان موقع، تصمیم گرفتم علیه رژیم شاه مبارزه کنم ».
فرد دیگری که روی حاج آقا تأثیر زیادی داشت، یکی از علمای آذربایجان به نام «آیتالله شیخ محمدامین رضوی سلدوزی» بود.
( شیخ محمدامین رضوی سلدوزی ، نویسنده کتاب ارزشمند «تجسم عمل، یا تبدل نیرو به ماده» است . در مقدمه این کتاب آمده است ؛ حقیقت عمل و تعریف آن؛ مکان و زمان عمل محدود به دنیا و زندگی دنیاست؛ اعمال نیک و بد هر دو در جهان به وقوع می پیوندد؛ آیا کارهای بندگان را خدا می کند؟!…) ، آیتالله شیخ محمدامین رضوی سلدوزی همواره درباره ظلم حاکمیتی وافعال ظالمانه شاه، روشنگری میکرده است.
کمک به کار کشاورزی نیازمندان و سالخوردگان روستا
حجت الاسلام فخری ادامه میدهد: «بههرحال حاج آقا پس از بازگشت به زادگاه خود، یعنی روستای بزرگآباد، نمازجمعه برگزار میکردند و در خطبهها، درباره مشکلات مردم سخن میگفتند. یکی از کارهای ایشان، این بود که سحرهای جمعه، قبل از برگزاری نماز، با عدهای از متدینین روستا، برای کمک به کار کشاورزی نیازمندان و پیرزنان میرفتند و ظهر، هنگام نماز بازمیگشتند. رویه انقلابی و حماسی حاج آقا، زبانزد خاص و عام بود ».
آزادی از زندان ساواک با قرار التزام
همانطور که ذکر شد ،آیت الله حسنی، خیلی سالها قبل از وقوع انقلاب در شهر اورمیه و همچنین در روستاى زادگاه خود، در سخنرانىهاى عمومى و صحبتهاى خصوصى به تشریح افعال و رویه خارج از قانون و ظالمانه رژیم میپرداخته ، سعی در بیداری تودهها مینمود.
در پی این فعالیتها ساواک، او را تحت تعقیب قرار داده و تحت نظر گرفته بود. سرانجام با گزارشات ساواک و شهربانی و ادعای وجود سلاح نزد ایشان در تاریخ ۱۳۴۲/۱/۶ دستگیر و زندانی میشود.
نهایتا از وی التزام گرفته و او را آزاد میکنند ، متن این التزام در خاطرات مرحوم حسنی به نقل از ایشان این چنین آمده است:
«اینجانب غلامرضا حسنى، فرزند حاج على، شناسنامه شماره ۳۶ در حضور «سرهنگ کهنمویى رئیس شهربانى» و «سرهنگ کاوسى فرمانده هنگ ژاندارمرى» و «آقاى اسفى معاون ساواک» (که الان اسلحهاش را روى مغز این ذره بىمقدار قرار داده است و دو ساعت است به من ، فحش و شکنجه روحى و جسمى مىدهد) و «سروان جهانسوز از طرف لشکر رضائیه»، متعهد و التزام مىدهم بر اینکه به منبر نروم و سخنرانى ننمایم».
بودجه ملت گلوله شده به جان آنان شلیک میشود!
در سال ۱۳۴۲ علما و روحانیون مبارز و علیالخصوص حجتالاسلام حسنی در شرایط بسیار سخت و دهشتناکى قرار گرفته بودند.
با توجه به تعهدنامه و التزامهایى که در سه مرحله از وی گرفته شدهبود و برابر محتواى آنان، ایشان از کلیه فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، منبر و سخنرانى محروم شده بود.
بنابراین حسنی که چند سال در شهر اورمیه اقامت داشته و به کار دفترداری مشغول شده بود وقتی میبیند شهر اورمیه بخاطر مزاحمتها و محدودیتهای حکومت به زندانى بزرگی برای او تبدیل شدهاست، راهی روستا و طرح ریزی مبارزات جدید و ادامه همان مجاهدتهای قبلی میشود و در روستای زادگاه خود فعالیتهای انقلابی را با برگزارى نماز جمعه آغاز میکند. وی با برگزاری نماز جمعه انگیزه پیدا میکند تا در محوریت و با پوشش این مراسم عبادى، کارهاى اجتماعى و سیاسى خود را پىگیرى کند از این روی با همکارى چند نفر از دوستان نزدیک، فعالیتهایی را در چهار محور اصلى،
الف) کشاورزى و دامدارى
ب) عمران و سازندگى
ج) آموزش نظامى
د) سیاسى و انقلابى، سازماندهى میکند…
در این زمینه در گزارشی از ساواک میخوانیم: «محترماً چند کلمه از سخنرانىهاى آقاى ملا غلامرضا حسنى، خرده مالک قریه بزرگآباد محال باراندوزچایى، رضائیه که در مسجد قریه مذکور ایراد مىنماید به اطلاع میرساند:
– بنده نماز جمعه را به این منظور در اینجا اقامه مىنمایم… که شما به پیمان قرآن با من هم پیمان شوید و به حکومت وقت فعلى رجوع نکرده و حکومت مرا به رسمیت بشناسید، هر جمعه شکایت و تقاضاى خودتان به اینجانب ارجاع نمایید، به این شرط که حتى اگر واجب باشد، شما را حد بزنم والّا هر کسى از این پیمان ، خارج شود به حکومت محلى و یا به حکومت وقت مراجعه نماید این نماز از او ساقط و از پیمان قرآن خارج مىباشد.
– بنده به وسیله و کمک این ملت فقیر و مظلوم چه اندازه برای شما راه ساختم ،همچنین بنده با حمایت شما این مسجد قریه را بنا کردهام، در حالی که مدتها بود شما اهالى در مسجد خرابه نشسته و در روى خاکها مانده بودید. پس بودجهها و درآمدهای مملکت در کجا مصرف و خرج مىشود؟
– دروغ نیست و خدا و مسجد گواه است در تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۳، که خودم در آنجا حضور داشتم و شاهد جریان بودم، تعداد چهار هزار و هشتصد نفر را در خیابانهاى طهران به مسلسل بستند، بودجه و درآمد شما گلوله شده به جان شما و به جان ملت مىچسبد…»
طرح مسائل روز در خطبههای نماز جمعه
مرحوم حسنی در خطبههای نماز جمعه، اغلب مسائل روز را مطرح مىکرد و عملاً یک تشکیلات بسیارى قوى در بزرگآباد به وجود آورده بود.
یکى از مهمترین آثار نماز جمعه ،رشد سطح آگاهى سیاسى و اجتماعى و مذهبى روستاییان در حد چشمگیرى بود. افزون بر این ایشان در پوشش نماز جمعه به یک سرى کارهاى جنبى و در عین حال اساسى و حیاتى اقدام میکرد که در اینجا به مهمترین آنها اشاره مىکنیم.
تهیه سلاح از تاجران اسلحه و مسلح کردن مردم
در یکی از مقالات درج شده در سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی آمده است:
«در اواسط دههچهل که به برکت نماز جمعه ارتباطات و اجتماعات صمیمىتر و گستردهتر شده بود،حجتالاسلام حسنی به این فکر افتاد که آموزش نظامی در روستا را توسعه دهد. لذا با همکارى برخى از دوستان نزدیک خود هر هفته، بعد از نماز جمعه، ساعت معینى را به آموزش سلاح اختصاص داد.
گاهى براى تمرین و تیراندازى (آموزش عملى) متقاضیان را به کوه «ماه داغى» مىبرد…
حسنی و نیروهایش واسطههایى داشتند که در مرز ترکیه و عراق ، از مناطق کردنشین اسلحه میخریدند.
سلاحها هم از انواع و اقسام کلت، برنو، امیک و کلاش بود. مسلحین یک سرى افراد ساخته شدهاى بودند که اسرار را هرگز بروز نمىدادند، به طورى که ساواک نتوانسته بود این تشکیلات را شناسایی کند».
حسنی در بحبوحه انقلاب، رهبری قیام مردم اورمیه را برعهده گرفت و از همان آغاز نهضت، معتقد بود که در برابر ظلم باید مسلحانه جنگید از این رو بود که حسنی ۵۰ ساله، با تاجران اسلحه ارتباط گرفت و مردم را مسلح کرد به گونه ای که رژیم شاه در اورمیه، با تانک به جنگ مردم رفت و البته شکست خورد.
رونمایی از سلاح مقاومت و تامین امنیت شهر
شاهدان عینی آن روز را چنین روایت میکنند: مسجد پر بود از مردمی که برای شنیدن سخنان روحانی مشهور شهر گرد هم آمده بودند. علاوه بر شبستان مسجد راهروهای ورودی و خیابان مقابل مسجد نیز آکنده از جمعیت بود. نیروهای امنیتی و ساواک نیز لابلای مردم بودند و پرسنل شهربانی هم در فاصلهای دورتر، ناظر اوضاع بودند.
در چنان موقعیتی، ناگهان حسنی یک قبضه کلاشینکف از زیر عبای خود درآورد و اولین آموزش نظامی را بر فراز منبر آغاز کرد: «شکاف درجه، نوک مگسک، پیشانی دشمن » پس از آن، مردم نیز مسلح شدند و خیلی زود، زمام امور شهر را در دست گرفتند.
انقلاب اسلامی هر چند در بهمن ۵۷ به پیروزی رسید اما در اورمیه ، عملا از ماهها قبل حسنی و انقلابیون وفادار به او عملا کنترل شهر را در دست داشتند. شورای انقلاب اسلامی ارومیه، برای نیروهای خود، کارتهای ویژه انتظامات شهر ، چاپ کرده بود که امنیت شهر را بر عهده داشتند.
نذر تفنگ قنداق کوتاه و شلیک به مجسمه شاه
در همان سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی ذکر شده : «حسنی در ایام قبل از انقلاب ، کلاشینکف قندان بلند داشت که از نظر استتار و پنهان سازی در زیر عبایاش با مشکل مواجه بود، از این رو، نذر کرده بود اگر بتواند تفنگ قنداق کوتاهی تهیه کند، با شلیکی دماغ مجسمه شاه را هدف قرار دهد.
نذر حسنی، خیلی زود برآورده میشود و او به همراه ۷ نفر از مبارزان، در شبی از شبهای اورمیه پس از خلع سلاح نگهبانان مجسمه شاه، به سمت آن شلیک میکند و صبح فردا مردمی که از بالو دروازاسی (دروازه سلماس) میگذشتند، دیدند که شاه سوار بر اسب، دماغ ندارد!
این ماجرا به حدی برای مقامات استان، گران تمام شد که استاندار و فرمانده لشکر با یکدیگر بر سر آن دعوا کردند و استاندار وقت، سیلی محکمی بر صورت «تیمسار هومان» زد و او را متهم به بیعرضگی در حد ناتوانی از مهار یک آخوند محلی کرد. پس از آن حسنی به عنوان یک مجرم فراری تحت تعقیب قرار گرفت و اطلاعیهای که مردم را به شناسایی و معرفی او دعوت می کرد با هلی کوپتر در شهر پخش شد …
پایان بخش پنجم/ ادامه دارد… گزارش از فیروزه خاوه
استاندار آذربایجانغربی گفت: زمینه سرمایه گذاری برای سرمایه گذاران در استان فراهم می شود.
براساس اعلام روابط عمومی آموزش و پرورش آذربایجان غربی شیفت بعدازظهر مدارس در ارومیه غیرحضوری شد
مدیرکل تعزیرات حکومتی آذربایجان غربی از محکومیت 40 میلیارد ریالی فروشگاه رنجیره ای برای تقلب در عرضه برنج در ارومیه خبر داد.
معاون بهبود تولیدات گیاهی سازمان جهادکشاورزی آذربایجانغربی گفت: عمده قارچ خوراکی تولیدشده در استان از نوع دکمه ای بوده و ۳۰ درصد این محصول در ارومیه پرورش داده می شود.
ارسال دیدگاه
قوانین ارسال دیدگاه