مهاجرت، امری ضروری در استان آذربایجان غربی

آدم هایی شبیه به آبا و اجدادم دیدم در فقر،در سادگی،در رنج طبیعت سختگیر و سرد آذربایجان.سادگی شان از نگاه دوربین غافل نمانده حتی لبخندشان.اما اگر مهاجرت نمی کردند چه؟ آن شهر و روستا چه چیزی برای آن ها و برای من داشت؟بارها به آن فکر کردم پاسخش آسان نیست.

وقتی کسی شغلش را در آذربایجان پیدا نمی کند،مهاجرت را تنها چاره می بیند.بعد از مهاجرت هم با مسئله زبان و لهجه،کارگری تنها شغلی ست که می یابد.مشاغلی که همیشه تحقیر طبقه و نژاد را با خود به همراه دارد.

هجرت یکی از سخت ترین تصمیمات در طول زندگی بشر بوده و همچنان هست . در دهه های اخیر مهاجرت از مناطق مختلف کشور و بخصوص آذربایجان به شهرهای بزرگ و مناطق فارس نشین آغازشده و دلایل آن را می توان کمبود منابع اقتصادی و امکانات رفاهی لازم برای زندگی ، ومهاجرت برای دستیابی به شرایط مناسب تر دانست ، بدیهی است مردم با مهاجرت از دیارخود ، وقتی در فرهنگ و شرایط محل مهاجرت قرار می گیرند ارزش های پیشین خود را در جامعه جدید بدون اعتبار می دانند و دچار شوک فرهنگی  می شوند . زیرا تنهاعاملی که به یک ملت ماهیت وهویت می بخشد خودباوری و هویت خواهی است . حس هویت خواهی انسان ذاتی است و ممکن است در برهه ای از زمان این حس دراثر عواملی ضعیف شود ولی هیچگاه ازبین نمی رود و کسانیکه سعی در رفع این مشکل دارند باید به این نکته توجه کنند.

وقتی دو فرهنگ با هم تماس حاصل می کنند ، بر هم اثر می گذارند و باعث دگرگونی یکدیگر می شوند و این دگرگونی  هم می‌تواند مخرب باشد و هم سازنده . ولی متأسفانه در مورد مردم ما این گونه نیست زیرا وقتی یک آذربایجانی به مناطق فارس نشین مثلاً تهران مهاجرت می کند ، فرهنگ و زبان خود را بسیار سطح پایین تلقی کرده و در صدد فراموش کردن آن بر می آید که این مربوط به تبلیغات  آنتی رک و گرایشی به سمت فارسی است که سیاستی است که توسط رژیم منفور پهلوی اتخاذ شده است.

چاره کار چیست؟

در اینجاست که نقش نخبگان و روشنفکران آذربایجان پر رنگ می شود و این افراد باید حرکت فکری خویش را تنها معطوف به مشکل فرهنگی نکنند ، زیرا مشکل آذربایجان فقط فرهنگ نیست بلکه مشکلات دیگری از لحاظ اقتصادی و اجتماعی و سیاسی وجود دارد که باید یک به یک بررسی شوند و توجه شود که مسئله آذربایجان تنها تاریخ و ادبیات آن نیست که فقط به کندوکاو و بررسی تاریخ و ادبیات آن بپردازیم مثلاً همه دانشجویان و تحصیل کردگانی که در دانشگاههای تهران تحصیل می‌کنند و به قول خودشان برای سربلندی و اقتدار آذربایجان یک سری فعالیتهایی در این دانشگاهها انجام می دهند ، مثلاً نشریه و مجله چاپ می کنند یا در مورد موضوعات مختلف جلسه و جشن برگزار می کنند آیا تا به حال به این فکر کرده‌اند که فقط این کارها را انجام دادن کافی نیست ؛  یعنی منظور این است که اکثر این دانشجویان وقتی فارغ التحصیل می شوند اصلاً میل و رغبتی به برگشتن به زادگاه خود دارند ؟؟؟ …  آیا می خواهند در تهران بمانند و دنبال شغل بگردند؟؟؟

پس برای رفع مشکلات آذربایجان باید از خود شروع کنیم و به خود بفهمانیم که مشکل سرزمینمان تنها با نوشتن و حرف دل حل نمی شود و باید عمل کرد . باید در این اندیشه باشیم که تا چه وقت باید این روال ادامه یابد . باید فکری کرد. و این تفکر به عهده مردم عام نیست بلکه برعهده اندیشمندان ونخبگان جوانان است .    ( مقام معظم رهبری)این اندیشمندان و روشنفکران باید شرایطی به وجود بیاورند که قشر دانشجو و تحصیل کرده حاضرشوند باهمان امکانات کم بسازند و به زادگاه خود باز گردند و بکوشند و سعی کنند و همان نیرویی را که قصد داشتند بعد از مهاجرت صرف منطقه مربوطه کنند به زادگاه خود برگشته صرف شهر و روستای خود کنند تا شرایط  و زمینه برای نسلهای بعدی فراهم شود . اگر قرار باشد هر کس به فکر آسایش و رفاه خود باشد و مهاجرت کند در این صورت چه کسی به فکر این فرهنگ و بارورکردن  و رشد دادن آن باشد ؟

پس بیایید همه با هم بکوشیم و همه با هم با بهره‌گیری از تخصصهای خود راهبردهای علمی و عملی را در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ارائه دهیم تا آذربایجانی شایسه نام مقدس آن و ملت سرافرازش بوجود بیاوریم .

نویسنده : اکبر سعادت