ارومیه در محاربه عالم‌ سوز/ بخش دوم

ارومیه در محاربه عالم سوز از مقدمه نصارا تا بلوای اسمعیل آقا ( ۱۳۰۰-۱۲۹۸ شمسی).

یادداشتهای معتمد الوزاره از وقایع ارومیه اگر چه در پاره‌ای قسمت‌ها احتمالاً به دلیل تعجیل نویسنده و یا جنبۀ پیش‌نویس بودن آن‌ها از نثر روانی برخوردار نیست ولی از لحاظ توصیف رخدادها و تشریح جزئیات امر کاملاً روشن و صحیح است و از این رو مستغنی از هر گونه توضیح حاشیه ای. لهذا در مواردی که افزودن توضیحاتی به‌ویژه در معرفی پاره‌ای از شخصیت‌های خارجی مورد بحث در این یادداشت‌ها لزوم می‌یافت به حداقل ممکن اکتفا گردید.

در نحوه ثبت و ضبط اسامی مکان و رجال نیز اکثر قریب به اتفاق این اسامی به همان صورتی که در اصل یادداشت‌ها ثبت شده بود، در متن کتاب منعکس شده اند. تمامی این اسامی به جز مواردی معدود با اسامی موجود در مراجعی چون آثار کسروی، تمدن و دهقان، و در مورد اسامی جغرافیایی با مراجعی چون جلد اول کتاب اسامی دهات کشور (اداره آمار و سرشماری وزارت کشور، ۱۳۲۹) و جلد چهارم فرهنگ جغرافیایی ایران (انتشارات دایره جغرافیایی ستاد ارتش، ۱۳۳۰) همخوانی داشتند.

تنها 《اشکالی》 که در این زمینه ملاحظه می‌شود ثبت نادقیق برخی از اسامی افراد خارجی مورد بحث است مانند سونتاگ، شد، کوژول … که در این یادداشت‌ها به ترتیب سونطاق، شط، قوژول … ثبت شده اند ولی از آنجایی که علاوه بر فهرست اعلام در حاشیه متن نیز به ثبت دقیق این اسامی اشاره شده و لهذا امکان اشتباه کم است، ترجیح داده شد که همان ثبت و ضبط اصلی، مندرج در یادداشت‌ها حفظ شود.

در خلال جنگ اول جهانی بخش‌های وسیعی از ایران به صحنه درگیری‌های نظامی تبدیل شد. در تمامی این درگیری‌ها چه آنهایی که بیشتر به صورت رویارویی مجموعه‌ای از نیروهای بیگانه با یکدیگر رخ داد مانند رشته نبردهای گسترده عثمانی‌ها در خوزستان با قوای بریتانیا و در کردستان و آذربایجان با قوای روسیه، و چه آن‌هایی که به صورت رویارویی مستقیم این واحدهای نظامی بیگانه با ایرانیان صورت گرفت مانند نبردهای ناشی از لشکرکشی انگلیسی‌ها به صفحات شرقی و جنوبی کشور و همچنین هجوم نظامی روس‌ها به مناطق شمالی، مرکزی و غربی ایران، این ایرانیان بودند که قربانی اصلی این رویارویی شدند. در این سال‌ها کمتر نقطه ای از ایران بود که به نحوی از این جنگ و مصائب ناشی از آن برکنار مانده باشد. با این حال از لحاظ عمق مصیبت و میزان تیره روزی آنچه در این ایام بر ارومیه و پیرامون آن گذشت، با هیچ یک از تحولات مشابه جاری در دیگر نقاط کشور قابل مقایسه نیست.

یکی از عوامل مهمی که ارومیه را تا حدودی از دیگر نقاط کشور مستثنی کرد و آن را مستعد بروز چنین مصائبی ساخت تنوع قومی، تفاوت‌های دینی و مذهبی و گوناگونی شیوه های معیشتی مردمان آن خطه بود؛ در یک سو شهر ارومیه بود و جمعیت شهرنشین آن و در سوی دیگر مجموعه ای از ایلات و عشایر که بخشی از آن‌ها اسکان یافته و به کشت و زرع مشغول بودند و بخشی نیز بر همان روال پیشین کوچرو بودند و دامدار و در این میان گروهی از تستوری‌ها که در ادوار معاصر به آسوری معروف شده‌اند و ارمنی‌های مسیحی که از دیرباز به صورت یک رشته مجامع پراکنده روستایی در دهات اطراف پراکنده بودند.

سر ریز انبوهی از آوارگان نستوری و ارمنی از حوزه‌های تحت تسلط عثمانی در مراحل نخست جنگ به ارومیه و اطراف آن نیز بر پیچیدگی وضع افزود.

ولی این تنوع قومی و تفاوت‌های دینی و مذهبی و همچنین گوناگونی شیوه های معیشتی خود به تنهایی موجب بروز رشته رویارویی‌های خونباری که تاریخ ارومیه را از تاریخ 《دیگر نقاط ایران در سالهای جنگ مستثنی ساخت》، نشد. مردم این حدود صدها سال بود که با تمامی این وجوه افتراق، در آرامش و مسالمتی نسبی بویژه در قیاس با آنچه در مناطق همسایه قفقاز و عثمانی می‌گذشت، با یکدیگر زیسته بودند و اگر به حال خود واگذار می شدند نیز بر همین روال، همزیستی خود را ادامه می دادند.

جنگ داخلی هولناکی که در سال‌های جنگ اول جهانی بر آسیب و آشوب ناشی از رویارویی نیروهای بیگانه در ایالت ارومی افزوده شد و آن حدود را گرفتار مصائبی ساخت به مراتب گسترده تر از آنچه دامنگیر دیگر نقاط کشور بود، آنچه این تفاوت‌های نهفته قومی و مذهبی را به درجه ای از اشتعال رساند که در آتش آن تر و خشک سوختند و جلگه آباد و حاصلخیز ارومیه را به تلی از خاکستر بدل کرد، سابقه ای از مداخلات و تحریکات مستمر بیگانه بود که در خلال سال‌های جنگ به نقطه اوج خود رسید.

رشته جنگ‌های ایران و روسیه در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی و شکست ایران در این جنگ‌ها که به چیرگی کامل روس‌ها بر قفقاز منجر شد در وضعیت سیاسی منطقه دگرگونی مهمی به وجود آورد. آنچه که تا آن زمان بیشتر عرصه ای بود بر رقابت و رویارویی گروهی از قدرت‌های همسایه مانند ایران و عثمانی به عرصه بی در و پیکری بدل شد که در آن طیف متنوعی از قدرت های خارجی برای دستیابی بر میراث دو قدرت محتضر و رو به زوال ایران و عثمانی به رقابت و رویارویی برخاستند.

یکی از نخستین نشانه های شکل گیری این وضعیت جدید را می توان در روانه شدن انبوهی از هیئتهای تبشیری مسیحی به این حدود ملاحظه کرد.

میسیون پروتستان آمریکا در ۱۸۳۴ میلادی در آن حدود مستقر گردید که فعالیت ها آن در ایران و بویژه حوزۀ ارومیه سرآغازی شد بر استقرار روابط سیاسی میان ایران و ایالات متحده در سنوات بعد؛ میسیون کاتولیک فرانسه، معروف به لازاریست‌ها در ۱۸۳۹ و در پی آن هیئت‌هایی از کلیسای انگلستان، لوتری‌های آلمان و بالاخره هیئت اعزامی کلیسای ارتودوکس روس در اواخر همان قرن. هدف اصلی و اولیه این هیئت‌ها وعظ و تبلیغ در میان پیروان کلیساهای کهن شرق – نستوریها و ارمنیها بود و 《به راه راست》در آوردن آنان و در درجه ثانوی تبلیغ و فعالیت در میان پاره ای از دیگر 《اقلیت‌های مستعده منطقه》 چون کردها.

با تثبیت مقام و جایگاه این هیئت‌ها در منطقه و گسترش نفوذ آن‌ها در میان مردم آن حدود که به تحت الحمایگی بسیاری از مجامع مسیحی بومی منجر شد میزان مداخلات آن‌ها در امور روزمره و حکومتی محل نیز توسعه چشمگیری یافت.

اگر چه تا پیش از جنگ اول جهانی این هیئت های تبشیری در مین برخورداری از نوعی وحدت عمل و همدلی مشترک در مخالفت با فرمانروایی دولت‌های اسلامی بر این حدود، در مقام رقابت و همچشمی با یکدیگر نیز بودند و نگران پیشرفت این یا آن رقیب احتمالی، ولی با شروع جنگ که روس و و انگلیس و فرانسه را در مقام قدرتهای منفق بر ضد آلمان و اطریش و عثمانی وارد نبرد ساخت، چنانکه ملاحظه خواهد شد هیئت‌های مزبور با نفوذ گسترده ای که به هم زده بودند، در مقام یکی از ابزارهای اصلی پیشبرد سیاست‌های سیاسی و مالاً نظامی متفقین، خط مشی واحدی را در پیش گرفتند. میسیون آمریکا نیز پس از یک دوره بی طرفی متمایل به متفقین، در پی ورود ایالات متحده به جنگ در آوریل ۱۹۱۷، با تمام امکانات خود که امکانات ناچیزی هم نبود بدان‌ها پیوست. مع هذا این نکته را نیز باید در نظر داشت که تحرکات هیئت‌های تبشیری در منطقه فقط بخشی از یک رقابت و رویارویی گسترده را تشکیل می‌داد و اصل ماجرا در سطوحی دیگر به صورت یک رشته تلاش‌های صریح نظامی و سیاسی برای چیرگی بر قلمرو ایران از مدت‌ها پیش از شروع جنگ اول جهانی آغاز شده بود.

آنچه تا پیش از قرن نوزدهم و سرآغاز حضور نیرومند قدرت های اروپایی در منطقه به عنوان مهمترین عامل تغییر و دگرگونی نقش تعیین کننده ای در شکل دادن به مقدرات این حدود بر عهده داشت، یعنی رقابت‌های ریشه دار ایران و عثمانی، اینک به علت ضعف و فتور فزاینده هر دو کشور از حالت لشکرکشی‌های گاه به گاه آن دو بر ضد یکدیگر به مجموعه ای از رویارویی های غیر مستقیم و مناقشات مرزی کاهش پیدا کرده بود که گاه به صورت تحریک ایلات سرحدنشین بر ضد هم مانند ماجرای شورش شیخ عبیدالله شمزینان در نیمه دوم قرن نوزدهم بروز می یافت و گاه نیز به شکل تلاش‌های مکرر و غالباً بی نتیجه ایران و عثمانی برای تعیین حدود مشترک از طریق مذاکره که آخرین دور آن از معاهده ارزنه الروم در ۱۸۴۳ آغاز و تحت نظارت عالیه روس و انگلیس در سنوات بعد تا شروع جنگ اول جهانی ادامه یافت.

در مارس ۱۹۰۴ محرم ۱۳۲۳ هجری قمری بعد از کشته شدن بنجامین لاباری، یکی از میسیونران آمریکایی به دست کردها و تلاش مقامات ایرانی برای بازداشت قاتل، رشته مناقشاتی میان ایران و عثمانی پیش آمد که به تصرف بخش‌های وسیعی از حدود غربی ایران به دست قوای نظامی عثمانی منجر شد. آشفتگی های ناشی از تحولات انقلاب مشروطه و در پی آن انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ میان روس و انگلیس که نقطه پایانی تلقی شد بر حیات سیاسی ایران به عنوان یک کشور مستقل، عثمانی ها را در تجاوزات مرزی و دست اندازهای خود جری تر ساخت به نحوی که حتی در اوت ۱۹۰۷ / رجب ۱۳۲۵ آنها ارومیه را نیز منصرف شدند. در واقع تنها بعد از لشکر کشی گسترده روس‌ها به نواحی شمالی و شمال غرب ایران در سال‌های مقارن با مشروطیت ـ به بهانه حفظ منافع اتباع روسی بود که دست اندازی عثمانی بر قلمرو غربی ایران توسعه بیشتری نیافت.

به عبارت دیگر برای ارومیه دوران حضور و مداخلات بیگانه و حتی اشغال نظامی از مدت‌ها پیش از شروع جنگ اول جهانی و از سال‌های نخست قرن آغاز شده بود و زمینه اصلی مصائبی که در سالهای جنگ و بویژه در مراحل پایانی آن این حدود را فرا گرفت نیز در همین سال‌ها فراهم شد.

در این سال‌ها هر یک از طرفین ذی نفع در تدارک چیرگی نهایی بر آذربایجان گروهی از اهالی را بر ضد گروه دیگر تحریک می‌کرد. از یک سو هیئت اعزامی کلیسای ارتودوکس روسیه وعده می داد که 《… تمام مسلمان‌ها تحویل نصارا خواهند شد، املاک آن‌ها مصادره و به کسانی واگذار خواهد شد که به روس‌ها ملحق شوند … و آن‌هایی هم که [به روس‌ها] ملحق نشوند اموالشان مصادره و خودشان به روسیه تبعید خواهند شد…》و از سوی دیگر مقامات رسمی عثمانی ضمن طرح مدعیاتی مبنی بر اینکه 《… آذربایجان بخشی از امپراطوری بوده و بخشی از نفوس آن را ترک‌ها و مسلمان‌های سنی تشکیل میدهند…》 با تحریک برخی از مشایخ کرد- از جمله شیخ صادق شمزینان، پسر شیخ عبیدالله- متقابلاً در تلاش بسط و توسعه نفوذ خود بودند و در این عرصه تنها چیزی که به نحوی مستمر رو به زوال و فروپاشی داشت نظام ایرانی حاکم بر این حدود بود و به همراه آن میزانی از تساهل و همزیستی اقوام و ملل مختلف از ویژگیهای این نظام ایرانی بود.

از همان مراحل نخست شروع جنگ اول جهانی در تابستان ۱۹۱۴ / ۱۳۳۲، یعنی حتی پیش از ورود عثمانی به جرگه ائتلاف دولت‌های مرکز بر ضد اتفاق روس و انگلیس و فرانسه در اواخر اکتبر/ اواسط ذیحجه همان سال، صفحات غربی ایران به صحنه رویارویی نیروهای نامنظم هوادار عثمانی و قوای نظامی روسیه در آمد. در خلال این زدوخوردهای اولیه، روستاهای مسیحی نشین اطراف ارومیه یکی از آماج اصلی حملات کردها و دیگر نیروهای هوادار عثمانی بود. در واقع در پی این تحولات بود که اهمیت استراتژیک شمال غرب ایران به عنوان یک محور ارتباطی مهم میان بخش‌های جنوبی قفقاز از یک سو و بخش‌های شرقی عثمانی از سوی دیگر بار دیگر مورد توجه قرار گرفت و سر فرماندهی ارتش روسیه تصمیم گرفت واحدهای نظامی موجود در این حدود را تحت عنوان سپاه آذربایجان به فرماندهی ژنرال چرنوزُبوف تقویت کرده و تجدید سازمان دهد.

در این میان با یورش سراسری قوای عثمانی بر نیروهای روسیه – نبرد ساری قمیش در دسامبر ۱۹۱۴- ژانویهٔ ۱۹۱۵ / صفر ۱۳۳۳ – جبهه آذربایجان نیز با آن که در حاشیه این تحولات قرار داشت، دگرگونی‌هایی را تجربه کرد؛ غافلگیری ناشی از این حمله چنان بود که فرماندهی نظامی روسیه گذشته از تحمل شکست‌های پیابی در مراحل نخست جنگ، برای تقویت مواضع خود در جبهه های اصلی نبرد به قوای مستقر در آذربایجان دستور داد که به سوی قفقاز عقب نشینی کنند.

با عقب نشینی قوای روسیه، بسیاری از مسیحیان آن حدود بدون وسایل کافی و در شرایط سخت زمستانی به سمت مناطق شمالی تر آذربایجان ـ خوی و جلفا ـ حرکت کردند و گروهی نیز به ارومیه گریخته و به میسیون‌های خارجی پناهنده شدند. قشون عثمانی و نیروهای نامنظم همراه آنان در ۲ ژانویه ۱۹۱۵/ ۱۵ صفر ۱۳۳۳ ارومیه و یک هفته بعد نیز تبریز را متصرف شدند.

مصائبی که در این تغییر و تبدیل دامنگیر مسیحیان شد بر تحولات بعدی آن حدود تأثیر تعیین کننده ای بر جای نهاد. در این دوره علاوه بر سختی های ناشی از کوچ یکباره ده ها هزار آواره در شرایط سخت زمستانی، قتل و غارت مجامع مسیحی اطراف که بیشتر از سوی قوای نامنظم همراه با عثمانی ها صورت گرفت نیز در دامن زدن به کینه های موجود و به حرکت درآوردن موجی از اقدامات تلافی جویانه در مراحل بعد که در چند نوبت و تا پنج – شش سال دیگر ادامه یافت، مؤثر واقع شد.

در روایات آسوری و اروپایی از تحولات این دوره، از نهب و غارت ۷۰ روستای مسیحی نشین در روزهای نخست ژانویه ۱۹۱۵ / اواسط صفر ۱۳۳۳ یاد شده که در نهایت به مهاجرت ۲۵ هزار ارمنی و آسوری به سوی مرزهای روسیه منجر شد. در این میان گفته میشود حدود ۶۰ آسوری که در میسیون فرانسه پناه گرفته بودند نیز به دست ترک‌ها کشته شدند. در مجموع تلفات آسوری ها در این تهلکه حدود ۵۰۰۰ هزار نفر برآورد شده که جز ۱۰۰۰ نفر که در زدوخوردهای ارومیه جان باختند مابقی قربانی بیماری و گرسنگی و سختیهای ناشی از مهاجرت زمستانی بودند.

 

ادامه دارد…