به یک کارگر خیلی ساده نیازمندیم! / آذربایجان غربی رتبه برتر بیکاری

کسانی که علاقه زیادی به بیکاری دارند ولی توان بیکار شدن را ندارند، می‌توانند از طرح دور-بیکاری استفاده کنند.

آب دریا را اگر نتوان کشید/هم به قدر تشنگی باید چشید.   

 

قارتال نیوز/ ارومیه_ به یک کارگر ساده با توانایی های :مسلط به ورد،اکسل،برنامه نویسی،هک پایگاه های کلان نظامی کشورهای غربی،طراحی سیستم امنیت بانکی، اهلی کردن اژدها،مقام الوهیت، فعالیت در یک واحد تولید فوق سنگین، اگر کمردرد و پا درد دارید نیایید.بیمه در صورت رضایت بعد از سه ماه”  (همراه با سابقه ی کار)با حقوق پایه ،نیازمندیم! در واقع منظورمان به یک فرد بدون ابزار کم هزینه و به دور از حداقل های قانون کار است که بتوانیم برای فرار از پرداخت حداقل‌های قانونی، استخدامش کنیم.اولویت با افرادی ست که بیش از دویست بار تماس بگیرند. اما کافی ست تماس بگیری:

سلام، کارگر ساده نیازمندیم، ساعت کاری۱۰ صبح تا ۱۰شب، در صورت رضایت بعد از ۶ماه بیمه می شوید.

حضوری بیایید، سه ماه آزمایشی برای کار در یک فست و فود است. در صورت رضایت حداقل حقوق ۱ میلیون و ۲۰۰ بدون بیمه و مزایا پرداخت می‌شود.

تلفن‌چی می‌خواهیم، شرایط بیمه مهیا نیست، از ساعت ۸ صبح تا ۹ شب و حقوقمان ۸۰۰ هزار تومان است.

کارگر “آچار فرانسه” می خواهیم چایی دم کنه، تی بکشه ،نامه ببره، چک نقد کنه، بار خالی کنه و فعلا شرایط بیمه مهیا نیست بازار تکون بخوره بیمه هم می کنیم اگر راضی بودیم.

به یک کارگر ساده نیازمندیم… این تبلیغ بارها در مسیر گذر از کوچه و خیابان به چشم همه ما خورده است. دیدن و شنیدن این واژه برای بسیاری از  مردم عادی است. در این اوضاع نابه‌سامان بیکاری کافی است در شهر قدمی بزنیم و به راحتی شاهد دیدن تراکت‌هایی بر در و دیوار شهر باشیم که روی آن نوشته ” کارگر ساده نیازمندیم”.  در واقع تعریف ما از کارگر ساده یک نیروی کار بدون حق و حقوق، ساکت و خاموش و سر به زیر است که مثل رباتی روغن کاری شده باید کار کند و به محض اینکه کوچکترین اعتراضی کرد با یک کارگر ساده دیگر جایگزین شود.. این است روزهای امروز بازار کار….

در شرایطی که در استان به اعتراف مرکز آمار بیش از نصف باسوادان دانشگاهی بیکارند شاید منظور از کارگر ساده همان فارغ التحصیلانی باشند که با ناامیدی از اشتغال در یک اداره یا مجموعه مرتبط با رشته تحصیلی خود، برای کسب درآمد به مشاغل ساده تر پناه می‌برند.

تلخ اما واقعی…

کار، جوهر مرد است. با این حال، الان درست چند ماهی می شود که جوهرم در معرض خشکی قرار گرفته و مرا به خشکسالی تهدید می کند. یک ماهی می شود اخراج شدم. فقط به من گفتند:”برو… باهاتون تماس می گیریم.” همین! و هرچند که گویا تماس گرفتن را به دست فراموشی سپرده اند، اما من امیدم را از دست نداده ام.

حس ششم گواهی می دهد که همین روزهاست که تماس بگیرند و با احترام مرا به شرکت دعوت کنند و بازگشت سرافرازانه ام را جشن بگیرند. اما در این یک ماه بیکاری هم راستش همچین بیکار بیکار هم نبودم. چون بنا برت عاریف موجود:”کسی که یک دقیقه در هفته کار کند، بیکار نیست.” چقدر خوب است که قوانین هم هوای همه را دارند. به خصوص آنهایی که در معرض بیکاری قرار دارند. من این فرصت را دارم تا با هفته ای یک دقیقه کار شرافتمندانه، حفظ آبرو کنم و همچنان در میان شاغلان باشم.

دیروز در خیابان قدم می زدم و طول و عرض پیاده رو را متر می کردم که پیرمردی مرا صدا کرد و گفت: “پیر شی جوون، بیا یه دستی به این ماشین بزن، بدمصب روشن نمیشه.” من هم اندازه گیری طول و عرض پیاده رو را متوقف کردم و دو دقیقه ای ماشین را هل دادم تا راننده عزیز دنده دو بزند و ماشین را روشن نماید.

بلکه با این کار خدا پسندانه، این هفته هم همچون هفته پیش در شمار بیکاران نباشم. خوداشتغال زایی که شاخ و دم ندارد!

هفته پیش هم در حال تماشای برنامه تلویزیون بودم که مادرم مرا صدا زد تا گوشه میز را بگیرم و آن را (همان میز را) به مسافت یک متر جا به جا کنیم. فقط مدت زمان این کار با احتساب ایاب و ذهاب، حدوداً پنج ثانیه از یک دقیقه کمتر شد. این پنج ثانیه، مرا مجاب کرد با مسؤولان مربوطه تماس بگیرم و از آنها طلب یاری کنم.

ایشان هم با رأفت جاری در وزارت شان، این چند ثانیه را به شرط آن که دیگر تکرار نشود، بخشیدند تا آن هفته را هم از نعمت در کنار شاغلان بودن، محروم نشوم.

کمی که بیشتر فکر می کنم، می بینم که دو هفته پیش هم خیلی بیکار نبودم. در آن هفته، کیسه حاوی سیب زمینی پیرزنی را تا دم کوچه شان حمل کردم. مدت زمان صرف شده و مسافت طی شده از دستم در رفت، اما مطمئن هستم که بیش از یک دقیقه می شد.

تازه جدای از کاری که انجام دادم، پیرزن کلی برای من دعا کرد که قطعاً ذخیره آخرتم خواهد شد. معنویت گرایی در امر اشتغال،چیز خوبی است. اگر در همان زمان اداره بودم، بعضی از ارباب رجوع عصبانی از کاغذبازی، به جای دعا،شاید فحشی نثارم می کردند یا کم کمش با توپ و تشر به استقبالم می آمدند و می گفتند: “به شما حقوق میدن پاسخگو باشید؛ حیف این همه حقوق!”… از اینرو چه خوب است در کنار ایجاد شغل، شرایطی هم فراهم آورده اند تاهدف دعای دیگران باشم. حالا اجابتش با خدا!

بیشتر که فکر می کنم، می بینم که حدود سه هفته پیش هم لوله فاضلاب خانه مان گرفته بود و من برای پدرم آچار آوردم تا ایشان تعمیرش کند.هرچند تلاش مان به ثمر ننشست و مجبور شدیم به اوس مجید لوله کش زنگ بزنیم، اما خب من کارم را به نحو احسن انجام دادم تا همچنان در میان شاغلان باشم و به شغلم ببالم و فخر بفروشم.واقعاً دلم برای بیکاران می سوزد. همان ها که طعم شیرین شاغل بودن را نچشیدند. امیدوارم به همت مسؤولین محترم و دلسوز، شرایطی فراهم شود تا لااقل همه جوانان برای یک دقیقه هم که شده شاغل بودن را تجربه کنند و طعم شیرین آن را بچشند. شاید در ایام بیکاری اش،مولوی بلخی، به چه تلخی گفته است: آب دریا را اگر نتوان کشید…هم به قدر تشنگی باید چشید.

کسانی که علاقه زیادی به بیکاری دارند ولی توان بیکار شدن را ندارند، می‌توانند از طرح دور-بیکاری استفاده کنند. دور-‌‌ بیکاری، نوعی از بیکاری است که در آن دور دورها اتفاق می‌افتد و از نزدیک قابل رویت نیست. فرد دور- بیکار می‌تواند در خانه خود بشیند اما تصور کند که در خیابان در حال بیکاری است. دور – بیکارها حق ندارند در مورد چیز دیگری خیال‌پردازی کنند. بقیه قوانین در موقع نیاز به صورت ضربتی تصویب و اجرا خواهد شد.

نویسنده: اکبر سعادت