سلطان گالیف, چهارمین لیدر تأثیر گذار انقلاب اکتبر ۱۹۱۷

روسیه قرن 19 با ورود  فرهنگ و ادبیات غرب از خارج و  تنوع قومی, زبانی و نژادی  در داخل با  چالش بزرگی در راه تثبیت هویت ملی اقلیت روس روبه رو بود.

قارتال نیوز/ با نگاهی گذرا به گذشته این سرزمین, اقتدار طولانی مدت امپراطوران ترک, یعنی ساکنان اصلی این سرزمین از حکومت قبچاق ها, تاتارها, بلغارها, خوازرمشاهیان, غزنویان, سلجوقیان, چنگیزیان, تیموریان, نادریان, صفویان و عثمانیان گرفته تا قاجارها, عقده حقارت و تشنگی قدرت, آتش انتقام از نژاد ترک را در دل روسهای مهاجر, این همنشینان خرس های قطبی, روباه و کلاغهای جنگلها و استپهای دور از روستاها و شهرها شعله ور ساخته و دود عظیم و کشنده این آتش مسموم و فلاکت بار با انقلاب کمونیستی اکتبر ۱۹۱۷ میلادی و مصادره و انحصاری کردن آن توسط روسهای اقلیت,  ۱۵ میلیون نفر انسان را  از روشنفکران  گرفته تا زنان, کودکان و سالمندان حزبی و غیر حزبی را به کام مرگ کشانده و قربانی استبداد حزبی و ایئولوژی شووئنیستی روس کرد.

تزاریسم که در اواخر قرن ۱۹ با استبداد و  دیکتاتوری توانسته بود بخش اندکی از قلمرو امپراطوران تورک را تحت سیطره خود نگهدارد – ولی این بخش از خاک ها هم با ظهور روشنفکران تورانیست تجدد طلب و ملی گرا و فعالیتهای استقلال طلبانه آنها جهت رهایی از دیکتاتوری و سیاست شئونیستی تزارها در سه مرکز سیاسی و فرهنگی توران یعنی ” کازان, باکو و استانبول”به خطر افتاده بود – به فکر تغییر سیستم توسط اروپائیان با شعار حکومت بی طبقه یعنی کمون ایلکل و تئوری حیله گرانه حق تعیین سرنوشت ملتها ی لنین, این پرورش یافته غرب استعمارگر ضد ترک, جهت تحریف و تحلیل حرکات روشنفکرانه ترکان به نفع غرب افتاده و برای پیروزی این انقلاب از هیچ حمایت مادی و معنوی دریغ نکردند. برای نظر انداختن به زمینه ها و بسترهای فکری و سیاسی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ لازم است به مرکز فعالیتهای روشنفکران توران نظری گذرا بیاندازیم.

*کازان

شهر فرهنگی و تاریخی ترکان تاتار در تاتارستان فعلی با روشنفکران و اندیشمندان و سیاستمداران نخبه ای که مخالف سیاستهای شوونیستی تزاری در خاکهای غصب شده و یا بزبان اسطوره ای ” قیزیل آلما” ی امپراطوری های تورکان بودند. سیاستهای شئونیستی تزارها در کازان با فرستادن مورخ و زبانشناسی چون نیکلای ایوانویچ ایلمنسکی(۱۸۲۲-۱۸۹۱) و گشودن دانشگاهی با قدرت و امکانات زیاد در آنجا صورت عوام فریبانه رنسانسی همسو با تجدد طلبان تورک و دماگوژیک علمی بخود گرفت. ایلمنسکی با  مطالعه گسترده در تاریخ و  آگاهی کامل از تاریخ ترکان با بکارگیری درایت, ظرافت و عقلانیت خویش در راه آسیمیله کردن و الیناسیون فرهنگی, تحریف تاریخ و پراکندن تخم تجزیه ,درگیری مناقشات قبیله ای میان اقوام ترک از هیچ کوششی فروگذار نکرد. در این زمینه می توان کار و فعالیتهای شئونیستی ایلمنسکی را در چند بند ذیل خلاصه کرد:

*فعالیتهای علمی مآبانه نیکلای ایوانویچ ایلمنسکی

۱-جذب دانشجویان نخبه و مستعد ترک در دانشگاه کازان و حمایت از اجرای طرح های طراحی کرده خویش توسط این دانشجویان در خدمت به شئونیسم روس

۲-تلاش برای تجزیه زبان ترکی به شاخه ها و لهجه های من درآوردی و ادعای مستقل بودن این لهجه ها از زبان ترکی( خلق ساختگی زبان های مختلف از لهجه های ترک که زمینه تجزیه و درگیری و مناقشات میان اقوام و قبیله های ترک را آماده می کرد )

۳-ترجمه آثار از زبانهای خارجی و نوشتن کتاب و مقالات علمی و هنری و ادبی گوناگون  و حمایت از  نشر اکاذیب و تحریفات تاریخی با لهجه های گوناگون ترکی

۴-حمایت از  مانقوردهای تربیت کرده خویش و اعزام آنها برای اجرای پژوهشهای به ظاهر علمی و حمایت چاپ و انتشار گسترده آثار آنها, این پژوهش های جهت دار و مغرضانه

۵-  تشدید کردن اختلاف لهجه های ترکی با وارد کردن  شیوه های غیر ملموس و غیر  محسوس لغات من درآوردی با اشکال زمخت و صداهای نابهنجار , طوری که بتوانند اختلاف زبانی میان ترکان را بیشتر کرده تا جایی که ترک ها با اختلاف لهجه بیشتر نتوانند به زبان ترکی صحبت کنند و برای درک همدیگر مجبور شوند زبان مشترک روسی مورد حمایت و تشویق تزاریسم را برگزینند.

۶-حذف زبان, ملیت و هویت ترکان و جایگزینی زبان روسی و الفبای کریل بجای آنها با هدف ایجاد مثلث یک زبان, یک فرهنگ و یک ملت.

۷-همه این تلاشهای ظاهراً آکادمیک و حفظ ظاهر همسویی با تجدد طلبان در جامعه آنروز کازان طوری تبلیغ و ترویج می شد که علل اصلی عقب ماندگی و عدم توسعه این منطقه به ارتباط معنوی, دینی, فرهنگی و تاریخی با امپراطوری عثمانی و ایدئولوزی آنها بر میگردد. پیوستن آنها به ایدئولوژی, فرهنگ و تاریخ تزارها تنها راه نجات و توسعه همه جانبه ترکان منطقه است.

در مقابل سیاست های شئونیستی تزارها , تلاش های روشنفکرانه سه مرکز مهم روشنگری یعنی کازان, باکو و استانبول می ایستادند و نمی گذاشتند ارتباط معنوی, تاریخی و فرهنگی تورانیان قطع گردد و با انتشار نشریات, روزنامه ها, کتاب ها, ایجاد انجمن ها, نهادها, جمعیت های و سفرهای علمی و فرهنگی روشنگرانه, جامعه شان را  از توطئه و سیاست استعماری و استیلای سیاسی و فرهنگی تزارها آگاه می کردند. بطوری که روشن فکر تجدد طلب اسماعیل گاسپرالی با انتشار نشریه “ترجمان “در آن عصر بزرگترین پل ارتباطی مراکز سه گانه توران درآمده بود.

هر چند گاسپرالی بعنوان  یک معلم با درآمد کم نمی تواست به تمامی قلمروی توران سر بزند و با اندیشه های روشنگرانه اش مردم خویش را از دشمنی روس و سیاستهای شئونیستی آنها آگاه سازد ولی مسافرت های مکرر به باکو و استانبول کرده و در نشستهای متعدد به هم اندیشی و همفکری با روشنفکران  و اندیشمندان هم نژادش می پرداخت و برای توسعه توران از هیچ تلاشی دریغ نمی ورزید.

در ادامه فعالیتهای گاسپیرالی در را دفاع از هویت ملی ترکان و  بدست آوردن استقلال ملی و مبارزه با شئونیسم روس, روشنفکرانی همچون ” نور واحید اوف, سلطان گالیف, گالیم جان ابراهیموف, تورار ریسکولف, ولی ابراهیموف, اسماعیل صادوکاسف, نجم الدین سارمورسکی, دکتر نریمان نریمانوف, فیض الله حاجیف, اکملی اکراموف و… نیز پرچم مخافت با شئونیسم روس برداشته و در راه سرنگونی تزاریسم با قلم و اندیشه به مبارزه برخاستند.

*باکو

باکو شهر نفت, شهر بادها, شهر ساحل, شهر علم و تکنیک و صنعت و تجارت, شهر افسانه ها و اسطوره ها, شهر هنر و ادبیات, شهر رابط انقلاب مشروطه و مشروطه خواهی, شهر تجمع نویسندگان انقلابی همچون جلیل محمد قلیزاده, محمد امین رسول زاده, علی بئی حسین زاده(توران) ,اوزئیر حاجی بیف, محمد سعید اردوبادی, مهدی حسین, جعفر جاببارلی و…. شهر موسیقی و نخبگان آن اوزئیر حاجی بیف(بنیانگذار اپرا در شرق), جعفر قار یاغدی, خان شوشینسکی و…  خوانندگان پیشرو و مدرنیست زن همچون ربابا, شوکت, سارا, کونول, زینب… شهر تئاتر و اپرا و خالقان این هنر همچون میرزا فتحعلی آخوندف, دکتر نریمان نریمانوف, اوزئیر حاجی بیف, الیاس افندیف, عبدالرحیم حق وئردیف و… شهر روزنامه و قزئته و روزنامه نگاران آگاهی چون حسن بئی زردابی, احمد آغا اوغلو, یوسف وزیر چمنلی و…  شهری در ساحل دریای خزر منتظر مخالفان فراری از استبداد و دیکتاتوریهای دگماتیسم و دسپوت, شهری زمینی و اومانیست, مبارز و  پرچمدار مبارزه با رخوت و خرافه و درویشی و صوفیگری و… روشنفکران پیشرو مبارز این شهر حسن بئی زردابی, زین العابدین تقی اف, علیمردان توپچی باشی, احمد آغا اوغلو , محمد امین رسول زاده و علی بئی حسین زاده توران و… با عزمی راسخ و شعوری روشنگرانه سر در راه مبارزه با تزاریسم نهاده و برای سازماندهی متحد کردن مردم و رهبری جنبش های انقلابی لحظه ای آرام نمی گیرند.

*استانبول

شهری در میان زمین و آسمان, براق از چشمه های جوشان, آیینه اش دریاهای آبی و بیکران  و او عروس دریایی خفته در آغوش این دریاها. خوابی است آبی, اناری است تنها در درخت نظر کرده قوم خویش, پنجره ای است باز به روشنایی بیکران و جاودانگی و مخمور ابدیت.

علم و عرفان در سایه مناره های ساخته معمار سنان در مناظره ای است بی امان.  قیزیل آلمای زیبا و هوس انگیز ,عروس عشوه گر هزار سئودا,  پایتخت ایدئولوژیها و جریان های پیشروی روشنفکری دنیا…. مرکز مکتوبات,  نشریات, سبکها و مکتبهای هنری و دامن اش پر از کتب روشنگرانه  و سکاندار تخیلات آفرینشگر و مرکز آزادیخواهان و روشنفکرانی مبارز و ملی گراست.

اکنون مرکزی  برای فعالیت های پان تورانیستی و سازماندهی مبازران این راه شده است. نشریاتش از قاره ها می گذرد . در مراکز اروپا الگویی برای حرکتهای ملی درآمده است. پان تورانیسم  تنها صدایی است که در آستانه قرن بیستم گوش ترکان توران را می نوازد  و هر نغمه اش دشمنان را نیز به فضولی وا می دارد و دزدکی ایده هایی از آن می دزدند و در درز فرقه گرایی پوچشان می تپانند.

برخی از این فضولها  مانقوردهای پرس پرست و کوتوله فکران اروپا نیشین برلین, پاریس و لندن  چون ” سید حسن تقی زاده, کاظم زاده ایرانشهر و محمد قزوینی  و موقوفات افشار” هستند که نشریات ” تورک اوجاغی, تورک درنَگی و تورک جمعیتی ” منتشره در استانبول را با حرص ولع روباه صفتانه از طریق مناسبات و روابط دوستی مکارنه شان بدست آورده و در محافل به اصطلاح منورالفکرانه شان ترجمه و در راه  ایجاد ملتی موهوم و معمایی و خرافه گرایانه آریایی تلاشی وافر نموده و از منبع مالی طرح “بالفور”[۱] بخاطر این خوش خدمتیشان مقرری خویش را دریافت دارند.

در استانبول روشنفکران با تشکیل ” انجمن تورک” در سال ۱۹۰۸ میلادی , ” تورک اوجاغی” سال۱۹۱۲ میلادی,” تورک یورد جمعیتی” ۱۹۱۱ میلادی و دهها انجمن, نهاد و سازمان دیگر به سازماندهی روشنفکران ترک پرداخته و بستر انقلابات و استقلال ملی را برای قلمروی تحت سلطه توران فراهم نمودند.

پان تورانیست ها به اتحاد اقوام اورال –آلتای, مجار, فین ها,استونها, اویغورها, تونقوزها؛ مغولها, ترکهای آذربایجان, آسیای صغیر , بالکان, سرخ پوستان و….  می اندیشیدند و برای ایجاد این دولت بزرگ تلاش می کردند.  *بنیانگذاران  انجمنهای پان تورانیستی:

*تورک جمعیتی: یوسف آکچورا, آسیم یازیکسیز, ولد چلبی ایز بوراک,رضا توفیق بؤلوک باشی

* تورک یوردو جمعیتی: محمد امین یوردا قول, احمد آغا اوغلو, علی بئی حسین زاده

*تورک اوجاغی: زکی ولدی توقان, رشید قالیب, فرید تک, حمدالله صوبحی تانری اؤور, حالیده ادیب آدی وار و عدنان آدی وار

این انجمنها و نهادها و سازمانها در دوره حکومت حزب ” اتحاد و ترقی”  مورد حمایت ویژه “طلعت پاشای نخست وزیر و انور پاشای وزیر دفاع عثمانی بودند و بعدها ضییاء گؤک آلب , عمر سیف الدین , محمد امین یوردا قول , فئواد کؤپورلو با آثار تحقیقی, علمی, هنری  و ادبی ایدئولوژی پان تورانیستی حیاتی ابدی بخشیدند.

*سلطان گالیف و زمانه او

نیاز اروپا به تغییرات ایدئولوژیکی در کشورهای کثیرالملله از یک طرف آشکار شدن سیاستهای کهنه استعمار و نیاز به تغییر روش و مشئی سیاسی و گرفتن متد جدید و جذاب , همیشه با تئوری انقلابات خونین و دادن وعد های قدرت و ثروت به انقلابیون در صورت پیروزی همراه است. در قضییه انقلاب اکتبر هم تئوری انقلاب از همه بهتر برای ایجاد تغییرات و تعویض متد و مشئی سیطره برای اروپائیان بود. سیاستمداران , کارشناسان, مستشاران سیاسی و نظامی غرب از وضعیت داخلی تزاریسم و نارضایت های غیر قابل کنترل, مخالفت های عمیق مردم با اقتدار , فردی فیلسوف مسلک بنام لنین را برای رهبری انقلاب انتخاب کردند, فردی که اسیر تئوری و فلسفه بافی سیاسی برای توجیه قدرت بلامنازعه و بدون رقیب بوده و هر آن احتمال حذف یاران و وارثان انقلاب و یا ترک قدرت و گوشه گیری رهبانیت را در او به روشنی می دیدند و وضعیت بحران روحی خارج از کنترل او را خیلی بیشتر از او  اجرای سیاست ایجاد قحط سالی برای آسیای مرکزی و قتل عام ۵ میلیون انسان بیگناه  قزاق و اؤزبک پیش بینی می کردند و یا ورود به لهستان و اروپای شرقی را خیال بیمارگونه و نتیجه دهشت از توطئه یاران انقلاب به خویش جهت دور کردن ارتش سرخ از مرکز و رهایی از کابوس کودتا را هم در روح و روان آشفته لنین را سالها قبل از تعیین او به لیدری انقلاب را در مراکز روان درمانی و پیرا پزشکی پیشرفته شان بررسی و تشخیص داده بودند. انقلاب انقلابی می خواهد, فردی آشفته و متحول و دگرگون و فررار و گریز از واقعیت و آغشته به خیال…

تزاریسم در آستانه انقلاب اکتبر بعلل وضعیت بعد اقتصادی, انسداد سیاسی, سرکوب مخالفان , نداشتن آزادی بیان و اندیشه , تبیض نژادی و قومی و مذهبی به حد انتهار رسیده بود اما روسها مانع این انتحار بودند. افرادی که در اطراف قدرت و در سایه های اقتدار تزاریسم می لولیدند و در پی اجرای نقشه های بدستگیری قدرت و رقابت درونی بودند در حضور تزار شعار مملکت در امانست و نیروی سرکوب آماده معترضان.

روسهای مخالف تزاریسم را با توجه به  نفوس آنان در روسیه در مقایسه با ترکان ساکن امپراطوری تزار در نظر بگیریم در اقلیت می مانند و از طرف دیگر بخش عظیم روسها از نخبگان  و  دوستداران  اقتدار  پان روسیسم تزار بوده و از این تبعیض نهایت بهره را برده و از رانت های روس بودن خود در تزاریسم برخوردار بودند.

اینان نسبت به خارجیها هم حساس بوده فلذا حاضر نبودند  رهبری لنین ( تاتار) این سفیر انقلابی اروپا را برای تغییر نظام  پذیرا شده به انتقال قدرت گردن نهند. با در نظر گرفتن این شرایط نقش سلطان گالیف و ترکان در انقلاب اکتبر  برجسته می شود.

زمانی که لنین و همراهانش از اروپا وارد خاک روسیه نشده بودند با کازان مرکز نیروی ویژهملا نور واحیداف در ارتباط بودند و خبرهای مملکت را بیشتر از کازان می گرفتند چونکه امید اصلی انقلابیون به مخالفان صد در صدر و بدون تردید ترکان بود و الا روسها از نظر سیاسی دچار تجزیه و پراکندگی و بدون سازماندذهی بودند.  از طرف دیگر بیشتر ایالتهای ترک خواستار استقلال ملی و تشکیل دولت مستقل از تزاریسم بودند.

این وضعیت را اگر با ادعای استقلال ارامنه, گرجیها و آبخازی ها را هم در نظر بگیریم در حقیقت انقلاب کمونیستی غیر قابل باور بود. تلاش انقلابیون روس و رهبران آنها یعنی لنین و تروتسکی و گرجی آسیمیله شده روس پرست یعنی استالین جلب حمایت ترکان و  از مراکز قدرت باکو و کازان شدند و به آنها وعده های استقلال و آزادی تعیین حق سرنوشت خویش را دادند.

با گرفتن نظرات اندیشمندان و انقلابیون کازان و باکو دکتر نریمان نریمانوف و سلطان گالیف در باکو و کازان , رهبران روسی انقلاب در کنار رهبران ترک توانستند با اتحادی بزرگ تزاریسم را شکست داده و انقلاب اکتبر را در سال ۱۹۱۷ به پیروزی رسانند.

بعد از پیروزی انقلاب نیروهای انقلابی به تقسیم قدرت در میان خویش مشغول شدند و هر گروه و حزبی و قومی خواستار حق خویش از انقلاب بودند. اما انقلاب در شرق پدیده ای غربی و برنامه با طراحی و سازماندهی تئوریهای آنها. سلطان گالیف نه تنها یکی از چهار رهبر انقلاب اکتبر بلکه یکی از موثرترین رهبران آنست که پیروزی انقلاب بدون وجود او, فرماندهی و سازماندهی ارتش ترکان امکانپذیر نبود.

*اهم فعالیتها و مسولیتهای سلطان گالیف قبل و بعد از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷

۱-با تشکیل اردوی یک میلیونی ترک های روسیه عملاً نیروی محافظ انقلاب را تشکیل داد و با این نیروی عظیم توانست حتی از فکر کودتای دشمنان علیه انقلاب جلوگیری کند.

۲-به مراه دکتر نریمان نریمانوف در سال ۱۹۲۰ طراح اصلی نشست بزرگ روشنفکران شرق در باکو جهت صدور انقلاب بود. در این کنگره ۱۸۹۱ روشنفکر از تمام نقاط جهان شرکت داشتند کنگره با سخنرانی دکتر نریمان نریمانوف رئیس جمهور آذربایجان شروع شد. نظرات تورانیستی سلطان گالیف مانع حضور او در این گنگره از طرف لنین شد. شرکت کنندگان شامل؛ ۱۲۷۳نفر کمونیست, ۲۶۶ نفر که ایدئولوژی خویش را مشخص نکردند و ۵۵ نفر هم روشنفکر زن بودند.

۳-عضو حزب بلشویک, عضو کمیسر خلق و ملتها, عضو کمیته مرکزی Rkp  ,عضو مرکزی حزب کمونیست تاتار-باشقورت, عضو کمیته اجرایی افکار عمومی,  رئیس کمیته زمین فدرال, رئیس کمسیون صنایع کشاورزی, رئیس دانشگاه شرق شناسی مسکو

۴-نوشتن مقالات گوناگون در رابطه با انقلاب و راه های صدور آن  و توجه به انقلابهای شرق بجای انقلاب های غرب( کارگران غرب تمایل به بورزوازی داشته بجای حرکت بسوی پرولتای کارگری بسوی سرمایه و سرمایه داری میل کرده و در آینده صاحبان سرمایه می شوند) از نظر گالیف دنیا به دو بلوک تقسیم شده است. بلوک اول یک پنجم  دنیاس که سرمایه و قدرت دنیا را در دست دارند و بلوک دوم  چهار پنجم جمعیت دنیا را شامل می شود که نظر فرهنگی, سیاسی و اقتصادی وابسته بلوک اول هستند. بلوک اول غرب و امریکاست که استعمارگری در بنیان بافت اجتماعی آنهاست.

۵-حضور سلطان گالیف در حزب بلشویک یکی از عاملین اصلی روی آوردن بسیاری از روشنفکران ترک به سوسیالیزم بود.

۶-خواباندن جنگ داخلی با نیروی یک میلیونی ترک ها . در ۶ آگوست ۱۹۱۸ اردوی سفید به فرماندهی کولچاک از سیبری به طرف مسکو حرکت کرده, در راه کازان را تسخیر می کنند. ملا نور فرمانده اردوی ارتش سرخ ترک را گرفته اعدامش می کنند. سلطان گالیف به جای ملا نور واحیداوف فرماندهی اردو را بدست می گیرد و با حمله به کازان شهر را آزاد و مهاجمان را شکست داده غائله را می خواباند.

*علل اختلاف و انتقاد سلطان گالیف از لنین و دیگر رهبران انقلاب اکتبر

۱-سلطان گالیف بعنوان یکی از چهار رهبر انقلاب اکتبر و نقش غیرقابل انکار ترکان در پیروزی انقلاب خواستار حقوق سیاسی و فرهنگی ترکان بود ولی لنین و استالین و دیگر اعضای روسی حزب نمی خواستند از شوئینیزم روسی عقب بنشینند و از تبعیض دست بردارند و به همین خاطر مخالف این درخواست گالیف بودند.

۲- سلطان گالیف پیشنهاد تشکیل فدرال سوسیالیتی توران را به حزب داد ولی روسها به شدت با آن برخورد کردند.

۳-خواستار حضور بیشتر ترکان در کنگره ها و کمیسرها و  شوراها و انترناسیونال بود.

۴- در ۲۲ فوریه ۱۹۱۸ میلادی در کنگره سوسیالیستهای اورال , سلطان گالیف از حضور کمر رنگ ترکها در این گنکره علیرغم ۶۵ درصدی ترکان نسبت به سایر اقوام انتقاد کرده و نظر ” حق تعیین سرنوشت ملتها”  لنین را به گنگره گوشزد کرد.

۵-معترض گنگره ۲۹ اکتبر ۱۹۱۷ کمیته انقلاب کازان شد که اعضاء همه روس بودند فقط نور واحداوف بعنوان تنها ترک و ساکن کازان در گنگره حضور داشت.

۶-سلطان گالیف دارای گرایش پان تورانیستی و مدافع سوسیالیسم ملی بوده و می خواست جلو تبعیض و سیاست شئونیستی روسی را گرفته و از حقوق ملت خویش دفاع نماید. گالیف فدرال سوسیالیستی توران را بخاطر سیاستهای شئونیستی روس مطرح کرده بود تا از سیاست تجزیه زبان ترکی به لهجه های گوناگون و تولید زبانهای ساختگی مستقل از آنها و پراکنده کردن ملتها به دسته های کوچک قابل هضم جلوگیری کند

۷-او مخالف تبلیغات و تلقیناتی بود که انقلاب اکتبر و حزب بلشویک را روسی قلمداد می کردند و می خواستند انقلاب را بنام خود مصاده کنند.

۸-در گنگره مسلمانان بلشویک در ۵ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی سلطان گالیف از سیاستهای تبعیض آمیز حزب در دادن بودجه به ایالتها و تلاش برای عقب نکهداشتن آسیای مرکزی و ایالتهای ترک نشین انتقاد کرده و با استالین درگیر شد . استالین با نفوذی که بدلیل روس بودن اکثریت اعضای کنگره داشت توانست گالیف را از رهبری ترکان روسیه برکنار کرده و تنها تاتار- باشقیر را تحت امر وی نگهدارد.

۹-استالین با دیدن مخالفتها و قدرت و آگاهی و نفوذ سلطان گالیف در هر گنگره ای خواست بخشی از قدرت گالیف را بگیرد . در هشتمین گنگره ۱۸-۲۳ مارس ۱۹۱۹ حزب بلشویک علیرغم مخالفت کالیف گنگره را از تمامی ترکان تسویه کرده و اردوی سرخ ترک را نیز لغو کرد.

با این حرکات انقلابی و ملی و پان تورانیستی سلطان گالیف طبیعی است که استالین به فکر نجات خویش از دست این انقلابی پر نفوذ و لیدر چهارم انقلاب اکتبر باشد. گالیف را از تمامی پست های دولتی برکنار کرد بطوری که حتی گالیف نتوانست مقالات خویش را نیز در روزنامه ها چاپ کند.

گالیف برای امرار معاش مجبور به حمالی در راه آهن شد . در سال ۱۹۲۸ مجدداً دستگیر شد. در کنار اتهامات ملی گرایی بخاطر روابط نزدیک با بوخارین و تروتسکی در سال ۱۹۲۸ نیز مواخذه شد. آخرین اثر قلمی که از او مانده تاریخ ۱۹۲۹ را دارد و بر این اساس عده ای معتقدند در همان سال اورا اعدام کردند. اما بر اساس اسناد ک.گ.ب که زندانی بودن اورا در سال ۱۹۳۱ تأیید می کند در این تاریخ اورا به جزیره سولووک”  دراقیانوس آرکتیک می فرستند.

و بعد در سال ۱۹۳۷ به ساراتوف تبعیید می شود. آخرین دستگیری سلطان گالیف در ۱۹ مارس ۱۹۳۷ اتفاق می افتد و در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۴۰ در زندان لئفورتوف اعدام می شود. در گیرو دار این دستگیری ها پسرش را گرفته در تیمارستان روانی نگه می دارند تا بنام خودکشی او را از بین ببرند. خواهرش را به جنگلی سوت و کور تبعید می کنند و همسرش را دستگیر کرده مورد تجاوز قرار می دهند که او نیز قصد جان خویش در زندان می کند. استالین تمامی اعضای خانواده و نزدیکان وی را به نحوی از میان بر می دارد .

دکتر ولی توران