به گزارش پایگاه خبری قارتال نیوز، شاید اغلب افراد میانسال و کهنسال هنوز به خوبی یادشان هست که یکی از اجزاء لاینفک زندگی در دهه شصت، ایستادن در صف بود.
صف برنج ، گوشت یخ زده، مرغ، روغن، قند، چای … حتی سیگار. در آن سالها وقتی از خواب بیدار میشدیم و مادر در خانه نبود،یکی از اولین حدسهایی که میشد زد این بود. – ماما … ماما + مادر رفته صف نانوایی .
– نه اگر رفته بود نانوایی، نوبت میگرفت برمی گشت، ۲ ساعت بعد می رفت.
+ آهان یادم آمد دیشب تلویزیون کوپن مرغ اعلام کرد رفته صف مرغ … و این مکالمات هر روز ادامه داشت .
گاهی مادرها تنها یا به همراه بچهها در هوای سرد و تاریک زمستان حتی خیلی زودتر از اینکه آفتاب طلوع بکند در گرگ و میش قبل از شفق برای گرفتن نوبت نان از خانه خارج میشدند و به نانوایی محل میرفتند. آنزمان برای هر نوبت بیشتر از ۱۰ نان نمیدادند و اگر تعداد عائله بیشتر بود باید یکی از بچهها را با خودشان میبردند تا بتوانند ۲۰ تا نان بگیرند و اگر احیانا سرشام سرزده مهمان میآمد خانه کسی و صاحبخانه مجبور میشد مثل «کوکب خانم کتابهای فارس قدیمی» نیمرو درست کند و با ماست و پنیر یک شام بیتکلف صمیمانه به مهمان بدهد باید یواشکی یکی از بچهها را میفرستاد خانه همسایه که چند تا نان قرض کند. چون معمولا ذخیره نان وجود نداشت دلیلاش هم این بود که از خیلی سالها پیش ما شکم خود را با نان سیر میکنیم و اگر چیزی هم پخته باشیم آن غذا را هم داخل نان میپیچیم و میخوریم حتی برنج را . خلاصه آن روزها خرید نان و ساعتها ایستادن در صف نانوایی ، برنامه هر روز خانوارهل بود ، آنهایی که تجربه دارند میدانند از چه بدبختیای صحبت می کنم .
– آقا شاطر، بخدا نوبت منه ، داره مدرسهام دیر میشه ، اگر دیر برسم آقا ناظم ،کتکم میزنه… + بچه ، ما هم باید یک لقمه ناشتایی بخوریم یا نه؟
-داداش تو را بخدا این جمعه تو برو نانوایی، من دفعه قبل هم نتونستم
«ای کیو سان» را ببینم …
غم انگیزتر از تقدیر بچههایی که صف نانوایی اجازه نمیداد کارتونهای مورد علاقه خودشان را که روزی یکبار و کمتر از یک ساعت و جمعهها ۲ ساعت پخش میشد و(نصف یک ساعت را هم صحبتها و نصیحتهای مجری و بقیه عوامل مناسبتی و غیرمناسبتی بود که البته ما آنها را هم دوست داشتیم چون با لبخند و مهربانی ما را مخاطب قرار میدادند !مایی که سرتاپا حسرت مهر و توجه و دیدهشدن بودیم ) ، سرنوشت کودکانی بود که باید همراه خواهر و برادرهایشان صف میایستادند تا علاوه بر مقدار مصرفی خانوار برای فروش در همین «میدان مرکز اورمیه»هم نان تهیه کنند ، با شکم گرسنه و پیکرهای نحیف خسته ، نان را از نانوایی میگرفتند و سوار اتوبوس شرکت واحد میشدند با بلیط پنج قرانی ( نصف یک تومان). سفره نان را به فلکه مرکز میرساندند و کنار خیابان منتظر مشتری میماندند و گاهی بعد از تاریکی هوا به خانه برمیگشتند و اگر شانس مدرسه رفتن داشتند ، تازه باید شروع میکردند به نوشتن تکالیف که اغلب با قطع هر شب برق در نور چراغهای گرد سوز یا فانوس مینوشتند.
سرنوشت ما با صف، گره خورده بود ، جلوی نانوایی به صف میشدیم
در مدرسه به صف میشدیم و به هر بهانه دستهای کوچک و کبود شده از سوز زمستان و سرمای بیمهری را میگشودیم تا ناظم، مدیر، معلم حتی آقا بابای مدرسه چوب بزند. با ترکه یا خط کش و خداخدا می کردیم به انگشتهایمان نخورد چون بدجور درد داشت و صدای مخوف ظلم در گوشهای سرمابرده ما میپیچید« باز کن دستهایت را صاف باز کن» و دستها از شدت درد بیاختیار، مشت میشدند و این مشتهای خشم هنوز هم در جیبهای خالی ماست و هر بار که در صفهای تا به امروز ادامهدار ، خفت و حقارت را با تمام وجود حس میکنیم ، جای آن ترکهها میسوزد و از تاولهای کهنه چرک و خونابه بیعدالتی بیرون میزند …
پدیده اجتماعی صف به دو علت در سالهای اول انقلاب به وجود آمد : جنگ تحمیلی و کاهش فروش نفت و دولت وقت ، مجبور به جیرهبندی و کوپنی نمودن کالاهای مورد نیاز مردم شد. جنگ تمام شد اما صفها نه و هر روز از جایی دیگر آغاز شدند و هرچند باورش سخت هست حتی ارتقاء یافتند به صف خرید سکه ، ثبت نام خودرو، … حالا ما سهام عدالت میگیریم و همینطور صفها ما را همراه خودشان میبرند و ما با خود و بیخود میجنگیم برای خود به نیابت از خود ….
اما در هر حال ما که روزی امید رسیدن به مقام انسانیت را داشتیم مقامی که گیرمان آمد حداکثر شاید فرصت یک بار نفر اول شدن در صف بود .
یا ساعات طولانی در صف تهیه ارزاق کوپنی بودیم یا هم و غممان در اندازه تامین ارزاق ارزان و بیم سوختن کوپن و سوختن نوبت ، تقلیل یافت و مرغ معنویتمان گرفتار دام مرغ کوپنی شد.
ما در صفها همدیگر را حل دادیم دعوا و حتی زد و خورد کردیم ، قسم راست و دروغ خوردیم و ….
و خلاصه، مایی که قرار بود پول نفت بر سر سفرهمان بیاید برای اینکه مرغ و برنج کوپنی از سر سفره مان نپرد صبح تا شب داخل صفها بر سر و کله هم زدیم و راههای زرنگ بودن را مشق کردیم وبخت خود را آزمودیم، اما فقط بلیط آنهایی که استعداد و ژن خوب داشتند برنده شد و ما کودکی و جوانی را باختیم و حالا در میانسالی باز هم به اجبار برگردانده شدیم به صف ، باز هم غم نان ، باز هم صف نان ، باز هم نان خالی بی یاوانلیق و مرغ و گوشت و حتی لبنیاتی که اوج گرفته و دور از دست کوتاه ما بر شاخه حسرت نشسته است.
برگردیم به صف نان ، این قوت لایموت اقشار کارشان از پذیرایی آسیب گذشته…
بالاخره بعد از اینکه کودکی و نوجوانی ما در فلاکت و اضطراب و استرس صفها گذشت، گفتیم خدا را شکر که نانواییها زیاد شده به جای تنورهای سنتی و شاطرهای گاها بیمروت و بداخلاق که حتی در یخبندان و زیر برف و باران اجازه نمیدادند برویم داخل نانوایی صف بایستیم ، تنور دوار صنعتی آمده و خدا را شکر، نان فراوان شده …
▪️نام اعظم خداوند نان است
-«اسم اعظم خدا را میدانی؟» +«نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت» -«نادان! شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا، نان است؟» +«در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم؛ از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است». (مصیبت نامه عطار)
حضرت محمد صلى الله علیه و آله در روایتی میفرماید: اللّهُمَّ بارِک لَنا فِی الخُبزِ ، و لا تُفَرِّق بَینَنا و بَینَهُ ؛ فَلَولاَ الخُبزُ ما صَلَّینا و لا صُمنا ، و لا أدَّینا فَرائِضَ رَبِّنا(بار خدایا! براى ما در نان برکت قرار ده و میان ما و آن جدایى مینداز. اگر نان نباشد ما نماز نمىخوانیم و روزه نمىگیریم و واجبهاى پروردگارمان را انجام نمىدهیم )
امیرمومنان علی علیهالسلام نیز دستاورد حکومت ۴ ساله خود را اینگونه بیان میفرمایند: «ما أصبح بالکوفه أحد إلا ناعما، إن أدناهم منزله لیأکل البر و یجلس فی الظل و یشرب من ماء الفرات. (تمام مردم کوفه داراى زندگى مرفهى هستند، کمترین آنها از نان گندم استفاده مىکند (خوراک فقرا نان جو بوده) و خانه و سر پناهى دارد و از آب آشامیدنى گوارایى (آب فرات) استفاده مىکند.)» حضرت امیر؛ تغذیه خوب و سالم و داشتن مسکن و یک معیشت کافی و عاری از فقر و کمبود و بیعدالتی را مقدمهای ضروری برای هر تعالی و پیشرفت انسانی و معنوی میدانند که رسالت انبیای الهی همان بوده است.
▪️صفهای نان هر روزطولانیتر و سحرخیزتر میشوند
چند ماهی است که صفهای نان هر روزطولانی تر و سحرخیزتر می شوند . ماه گذشته از ساعت ۶ بود حالا ساعت ۵ شده و لابد وقتی چله زمستان برسید ساعت ۴ میشود . ملت با شتاب از خانهها خارج میشوند به سمت نانوایی میدوند . شهروندان در دلشان ناراضی هستند اما ابراز نارضایتی و جستن راهحل اصولی برای حل آن در نزد مردم مطیع و دردسر گریز اورمیه ، راهی بس طولانی دارد. همانطور که خودمان هم میدانیم ما راضی به ناراضی کردن مسئولان نیستیم !
▪️رضایت مسئولان از کفیت و کمیت تولید و ذخیره گندم
خبرها حاکی از رضایت مسئولان از تولید و ذخیره گندم و نبود هیچگونه کمبود است . مسئولان میگویند : سهمیه آرد کم نشده ساعات کارنانواییها هم کم نشده ، نانواها هم سرکارند . پس باز هم اشکال از ما مردم است که یا چشممان سیر نمیشود یا شکممان .
بنظرم به عنوان خبرنگار باید به چند نانوایی سر بزنیم تا ببینیم قضیه چیست ، اما راستش را که بگویم من هر روز صبح برای خریدن بربری یا نانروغنی و هفتهای یک یا دو بار برای خریدن لواش به نانوایی سر میزنم و مواقعی که لواش گیرم نیاید سرشب هم میروم یکی دو تا نان روغنی یا سنگک میگیرم .
در این میان گاهی ناخواسته یا خواسته بررسیهای میدانی هم دارم که نشان میدهد محتملا بسیاری از واحدهای نانوایی، نانها را در بستههای مختلف انباشته و به سوپرمارکتها و فروشگاهها میدهند که همین امر شاید یکی از دلایل تشکیل صفهای طولانی نان باشد.
حوالی ساعت ۷ صبح و هوا سرد است و کمکم دارد روشن میشود. چند آقا در ردههای سنی مختلف کنار هم ایستادهاند. آن طرفتر، هم چند زن ایستاده یا نشستهاند یکی دو نفر برای نشستن با خودشان تشکچه آوردهاند.
خانم مسنی چادرش را کشیده روی صورتش تا کمی از شر سرما در امان باشند و زیر لب غر میزند و نفرین میکند. یکی دو نفر از مردها سیگارروشن کردهاند و مرتب فرد جدیدی میآید و نفر آخر را میپرسد و نفر بعدی از راه میرسد و نفر آخر مکررا تغییر میکند .
خانم مسنی که معلوم است خیلی سردش شده تشکچهاش را میزند زیر بغلش ، رمز کارت را میگوید و پلاستیک نان را تحویل میگیرد ، خانم جوانی میگوید خوش حالییان سن قورتولدون . (قورتولدون و قورتولماق به معنی رهایی و خلاص شدن است ، اما البته که این رهایی موقتی است تا صبح فردا) خانم مسن با لبخندی که از سرما خشکیده است میگوید : ساعت بئش دن بوردایام دوندوم سویوق دان …
▪️کیشی رحمت آتایان بوقدر چورهئی نیلیرسن ؟!
مرد میانسالی به نفری که دو تا کارت بانکی به متصدی نانوایی میدهد اعتراض میکند ، مرد با دست ماشیناش را نشان میدهد و میگوید خانمام داخل ماشین نشسته و ما دو نفر هستیم. مرد معترض میگوید :کیشی رحمت آتایان بوقدر چورهئی نیلیرسن ؟! مرد ، جوابی نمیدهد و نان را میگیرد و به راه میافتد. بعد از رفتن او پچ پچ شروع می شود. – شاید تعدادشان زیاد است. – حالا بعضیها بعد از اینکه نانشان را گرفتند مجددا نوبت میگیرند. – بابا آپاریلار وئریللر مال داوارا( به گاو و گوسفند میدهند) – خودم دیدم که بعضی از گاوداریها، برای مصرف دامهایشان از نان و مخصوصاً نانهای لواش استفاده میکنند آخه نان لواش ارزانتر از یونجه و علوفه تمام می شود … -نه بابا اینا (مسئولان )کاری کردهاند که نان که جای خود دارد، خردهنانی هم برای پرندهای اضافه نمیماند چه برسد به گاو و گوسفند. – دیروز ساعت دوازده آمدم ، گفتند: نان خیلی وقت هست تمام شده ، انگار سهمیه آردشان را کم کردهاند . – ملت گرسنه هستند همه چیز گران شده گوشت و مرغ به کنار ، ماست و پنیر و تخم مرغ هم نمیشود خرید مجبوریم با نان خالی شکممان را سیر کنیم ..
▪️آیا بربری خورها زیاد شدهاند؟
عجیب است چند وقت هست صف نان بربری هم شلوغ شده قبلا همین ساعت میآمدم و ۵۰ تا نان سرد یخزده جمع کرده بودند پشت شیشه نانوایی و باید خواهش می کردی تا ۲ تا بربری که از دستگاه بیرون میآمد و گرم بود را بگیری اما حالا نانی پشت شیشه نیست و باید حداقل ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت منتظر بمانی .
آیا سهمیه آرد بربری کم شده ؟ بربری خورها زیاد شدهاند؟ شاطرها کم شدهاند؟ …
– آقای مسنی که پشتاش زیر سنگینی بار گران روزگار ، کمی خم شده میگوید: در این سرما از کوچه بالا پیاده این همه راه را گز کردهام آمدهام برای خرید یک عدد نان بربری چرا؟ چون نانوایی سر کوچهمان بستهاست. چهار پنج روز هم هست که بستهاست. میگویند دستگاهها خراب است، خب درستش کنید. مردم چه گناهی کردهاند؟
– مرد دیگری ادامه حرف او را میگیرد و میگوید میپرسیم چرا صفها شلوغ است، میگویند آرد نیست.
پس این آزاد پزها ، نان و حلوا و شیرینی خانگیها آرد را از کجا جا میآورند؟ غیر از این است که نانواییها آردشان را میفروشند؟ وآللاه میفروشند، لاپ شیرین شیرین ده ساتیرلار! طوری که کسی متوجه نشود! همین چند روز پیش در خانه گفتند برو ۱۰ کیلو آرد بخر رفتم نانوایی اول گفت نداریم یخورده منتظر شدم ، طرف آهسته گفت : بعد از ظهر که خلوتتر است بیا تا کارت را راه بیندازم .
– میدانی درد مملکت ما چیه؟اینه که همه ما دزدیم. از شما گرفته تا من و مسئولین ، خلاصه هامی باخ هامی. اگر بتوانیم بدزدیم کوتاهی نمیکنیم. بعد هم میگویند سهمیه آرد کم است.
– خانمی در حال خنککردن نانهای بربری خود میگوید : چکار کنم ما عیالوار هستیم در یک خانه ۹ نفریم روزانه ۱۰ تا نان بربری میگیرم نوهها میبرند مدرسه ، پسرها میبرند سرکار، نانها هم که روز به روز آب میروند و اندازهشان کوچکتر میشود.
– مرد جوانی میگوید: همهاش به خاطر اقتصاد و گرانی و وضعیت مملکت است نمیشود روغن و برنج و گوشت و …خرید؟ چند تا بربری میخریم با چهار تا تخممرغ یا کمی پنیر شکم زن و بچهمان را سیر میکنیم. حالا فوقفوقش یک املت یا سیب زمینی هم درست کنیم، که آن را هم باید بگذاریم لای نان بخوریم.
– خانم میانسالی میگوید: والا من گاهی فکر میکنم همین طور پیش برود کار به جایی میرسد که مردم نان را از دست هم میقاپند.
– جدیداً بازهم قیمتها گران شده همه چیز سربه فلک کشیده. با این وضع میخواستید نانواییها شلوغ نشود؟ ملت با نان به زور شکمشان را سیر میکنند.
▪️الیمیز خمیرلی قارنیمیز آج دیر
– شاطر یا همان متصدی بربری پزی میگوید : دعا کنید سهمیه آرد را زیاد کنند باید سرانه آرد اصلاح شود و گرنه کاری هم از دست ما ساخته نیست مردم از نان روغنی آمدهاند به سمت بربری چون نان روغنی گران است .
پسری که نان میدهد دست مشتری : بعضی از نانواییها هم تعطیل میکنند چون سود ندارد ، مزد کارگران نانوایی خیلی کم هست . از ساعت پنج صبح تا هشت شب سرکاریم و چندرغاز حقوق میگیریم. آخر با این گرانی، چطور میشود زندگی کرد؟ الیمیز خمیرلی قارنیمیز آج دیر ( یک ضرب المثل هست که میگوید: دستمان آغشته به خمیر ولی شکممان گرسنه است)
مرد در حالیکه چشم به خمیر در حال عمل آمدن داخل دستگاه خمیرگیر دوخته: اجاره نانوایی هم که هر سال زیادتر میشود بخدا من هم اگر کار دیگری بلد بودم نانوایی را میبستم میرفتم پی کارم.
بالاخره نوبت من میشود، تعدا نان را در کارتخوان نانوایی وارد میکنم با صدای بلند میگوید ۲ نان .. تراکنش موفق . بنظرم میرسد آنطرف سیستم ، آقای دولت میگوید : آهان ۲ نان ، خوب که اینطور… ! و من نمیدانم چرا احساس تهدید و تحدید شدن میکنم. تراکنش موفق و من موفق میشوم دو تا بربری داغ را داخل سفره پارچهای بپیچم و امروز هم قورتولام ، البته فقط در مورد نان بربری ، بقیه موارد تا وقت خواب که بگویم خدا را شکر امروز هم تمام شد را فقط خدا می داند. بین راه با خودم فکر میکنم درد دل نانواها را هم باید شنید و صحبتهای چند نفر از آنها را که در همین روزها و ماههای اخیر شنیدهام را با خودم مرور میکنم . – یک نانوای سنگک پز در پاسخ مشتری که شدیدا به کیفیت نان معترض است و با لحن تندی میگوید : بونو ایتین قاباغینا آتسان یئمز( جلوی سگ بیندازی نمیخورد) جواب میدهد : شما راست میگی ولی تقصیر من نیست من هم دوست دارم نتیجه زحمتی که میکشم خوب بشود، خودم هم از همین نان میخورم . نانی را که تازه از داخل تنور بیرون آورده را روی توری فلزی پرت میکند و میگوید: «برای آرد هم رانتخواری هست ،آرد هم دست دلال است. چرا باید آرد ما از فلان استان و شهرستان بیاید ؟ آرد بیکیفیت، ۲۰ دقیقه باید در دستگاه بماند که بتوانیم با آن کار کنیم. این هم میشود نتیجهاش ، نان یا میسوزد یا بیرمق و خمیر و وارفته است.
▪️برق یا گازمان قطع می شود و خمیر میماند روی دستمان
– شاطر در حالیکه با یک نفر که احتمالا دوست و آشنایش هست احوالپرسی میکند میگوید: اوضاع ملت خیلی خراب شده از صبح ۳ نفر به بهانه فراموش کردن کارت، نان نسیه خریدند ، یا میگویند نانها را بگذارم در ماشین بیام حساب کنم، اما دیگر خبری نمیشود. بعضیها هم که کلا میگویند پول نداریم و میخواهند در دفتر بنویسم سرماه پول نانها را بدهند روزی ۴۰ـ۵۰ نان نسیه و مجانی میدهیم. – در یک نانوایی دیگر ، شاگرد نانوایی همینطور که دارد کار میکند ناشتاییاش را که نیمرو است میخورد و در حالیکه تهمانده ماهیتابه را نان میکشد با لحنی شفقت آمیز به شاطر میگوید : دیروز آخر وقت یک زن آمده بود ۲ تا سنگک نسیه بگیرد میگفت که همسرش بیمار است و نمیتواند نان لواش بخورد. به معدهاش نمیسازد، باید سنگک بخورد اما پولش را ندارند میگفت: «قبلاً از یک خیریه به ما برگهای میدادند که با آن نان میخریدیم، اما حالا دیگر از این برگهها هم خبری نیست.
شاطر آهی کشید و گفت حتما به این جور آدمها نان بده ، انگار میکنیم یک دفعهای، برق یا گازمان قطع شده و خمیر مانده روی دستمان خراب شده ، زورمان که به اداره برق و گاز نمیرسد. لااقل به نیازمند بدهیم احسان میشود.
یک نانوا در یکی از محلات پایین شهر : ما از سال ۱۳۵۲ نانوایی داریم هیچوقت مردم را اینقدر گرفتار نانشب ندیده بودم و آدم ، خودش از روی مردم خجالت میکشد . این هم نان است که میدهیم دست مردم! در این مناطق خیلیها با همین نان خالی شکمشان را سیر میکنند گاهی وقتی چشمام به پیرمردان و پیرزنان صف نانوایی میافتد دلم میسوزد. آخر با دندان سالم نمیشود این نانها را خورد چه برسد به اینها که دندان هم ندارند ، نمیدانم این آرد گندم است یا جو! آرد خوب باشد کیفیت نان هم خوب میشود، نانها خیلی بیکیفیت شدهاند، ما بدون اینکه چیزی به آرد اضافه کنیم، اصلاً نمیتوانیم آن را بپزیم، خمیرعمل نمیآید. روی کیسه آرد برخی از افزودنیها نوشته شده و برخی هم نوشته نشده است، خدا میداند چه به آن اضافه میکند، یکیش سولفات…
حرف که نه ، درد برای گفتن زیاد است همه شاکی هستند مشتری از دست نانوا ، نانوا از دست مسئول و این چرخه باطل دیر زمانیاست در کشور ما میچرخد و سر ملت، گیج میرود!
اما در نهایت از آنجایی که نان قوت غالب مردم ماست و در این شرایط اسفبار اقتصادی، پای نان به ساحت پنیر و ماست هم به سختی باز میشود چه برسد به گوشت و آبگوشت و پلو و قیمه و آش .
بنابراین از تمام مسئولان ذی ربط دعوت می شود برای پاسخ به سوالات «رسانه قارتال نیوز» چه از جانب شهروندانی که برای خرید و کیفیت نان مشکل دارند و چه نانوایانی که از کمیت و کیفیت آرد و سایر مشکلاتی که باید به دست مسئولان رفع شود گلایه دارند ، در دفتر رسانه قارتال نیوزحضور بهم رسانند. بدیهی است که نحوه برخورد مسئولان با این موضوع، بطور شفاف از همین تریبون به اطلاع مردم اورمیه و استان رسانده خواهد شد.
ادامه دارد …
گزارش از فیروزه خاوه
رئیس گروه سلامت محیط و کار مرکز بهداشت و درمان بوکان از کشف ۱۵ هزار و ۱۱۹ قلم انواع محصولات آرایشی و بهداشتی تاریخ مصرف گذشته و غیرقابل استفاده (یک هزار و ۴۸۰ کیلوگرم) توسط بازرسین بهداشت محیط در این شهرستان خبر داد.
امامجمعه پلدشت گفت: انتخاب استاندار آذربایجان غربی باید با سرعت صورت گیرد و فردی بومی، توانمند به استان انتخاب شود.
سرمربی کروات تراکتور معتقد است تیمش تمام تلاشش را کرد اما بدشانس بوده است.
بهمناسبت سالروز ثبت جهانی تپه حسنلو نقده سلسله نشستهای پژوهشی پایگاههای ملی و جهانی به میزبانی تپه حسنلو نقده برگزار شد.
ارسال دیدگاه
قوانین ارسال دیدگاه